کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
ومن چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیزاز من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش اما
کسی حال منه تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هردم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
ومن چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیزاز من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش اما
کسی حال منه تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هردم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
۴.۳k
۰۲ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.