فاضل نظری
#فاضل_نظری
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می توان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی زما باقی نماند
سیل وقتی خانه ای را برد از بنیاد برد
عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تورا نازم که بعد از قرن ها
هرکه لاف عشق زد نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هرچه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز راز داری شرط نیست
هرکه در میخانه از مستی نزد فریاد برد...
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می توان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی زما باقی نماند
سیل وقتی خانه ای را برد از بنیاد برد
عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تورا نازم که بعد از قرن ها
هرکه لاف عشق زد نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هرچه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز راز داری شرط نیست
هرکه در میخانه از مستی نزد فریاد برد...
۵.۳k
۱۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.