من آن شمعم که تا روشن کنم کاشانه خود را
من آن شمعم که تا روشن کنم کاشانه خود را
ز سوز غم بسوزانم پر پروانه خود را
پریشان شد دلم از بی وفایی ها و من اکنون
رها سازم به حال خود دل دیوانه خود را
ز خون دیده بنویسم به روی صفحه این دل
تمام داستان عشق را افسانه خود را
هنوز از عشق میسوزم میان عشق و خاکستر
ندیدم عاقبت آن دلبر جانانه خود را
شقایق های صحرایی همه پژمرده اند اما
ز خاک درفشان می جویم آب و دانه خود را
ز سوز غم بسوزانم پر پروانه خود را
پریشان شد دلم از بی وفایی ها و من اکنون
رها سازم به حال خود دل دیوانه خود را
ز خون دیده بنویسم به روی صفحه این دل
تمام داستان عشق را افسانه خود را
هنوز از عشق میسوزم میان عشق و خاکستر
ندیدم عاقبت آن دلبر جانانه خود را
شقایق های صحرایی همه پژمرده اند اما
ز خاک درفشان می جویم آب و دانه خود را
- ۵۸۸
- ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط