چند پارتی از کوک *درخواستی*
چند پارتی از کوک *درخواستی*
وقتی دخترتون داداش میخواد
پارت۱
ویو ا.ت
....۶سالی میشه که با جونگ کوک ازدواج کردم و یه دختر۵ساله به اسه میسو داریم الان ساعت ۱۲ ظهره و فکر کنم دیگه باید با جونگ کوکی برگرده.....جونگ کوک معمولا بعد از کار میره دنبال میسو تا از مهد کودک بیارتش و بعضی وقتا هم من میرم دنبالش.....رفتم میز ناهارو چیدم تا وقتی اومدن خونه غذا بخورن و استراحت کنن....چند مین گذشت ...داشتم میزو میچیدم که باصدای در سرمو به طرف در چرخوندم...جونگ کوک میسو رو بغلش گرفته بود و کتشم با اون یکی دستش گفته بود......رفتم سمتشون که میسو بغلم کردو گفت(علامت میسو=)(علامت ا.ت -) (علامت کوک +)
= سلام اوما جونم(لبخند وبچه گونه)
- (محکم بغلش کردم و گونشو بو/سیدم) سلام گوگولیه اوما....بدو برو لباساتو عوض کن که اوما برات کلی غذای خوشمزه درست کرده دختر خوشملم(گذاشتمش زمین)(لبخند)
= اخجوننننن(ذوق و بچگونه)(رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم)
ـ (وقتی میسو رفت کته کوک رو ازش گرفتم و دستمو دور گرد/نش انداختم که دستاشو ور کم/رم حلقه کرد....تو چشماش خودمو غرق کردم و گفتم) خسته نباشید عشقم(لبخند)
+ (لبخندی بهش زدمو ل/باشو تا ۳مین بو/سیدم و اونم همراهیم میکردم......بهش خیره شدم) توعم همینطور زندگیم(لبخند)
ـ(ل/باشو سطحی بو/سیدم) عشقم غذا گذاشتم برو لباساتو عوض کن بیا غذا بخوریم(لبخند)
+چشممم پرنسسم(لبخند)(ازش جداشدمو رفتم تو اتاقمونو لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو اشپز خونه....دیدم میسو هم لباساشو عوض کرده و اومده و نتظر منن....نشستم پیششون و شروع کردیم غذا خوردن لا به لای غذا خوردن با ا.ت هم حرف میزدم.....بعد۲۰ مین غذا خوردنمون تموم شد و ا.ت رفت ظرفا رو بشوره منم رفتم با میسو که براش فیلم بزارم....براش فیلم گذاشتم و خودمم پیشش رو کاناپه نشستم و گوشیمو گرفتم و باهاش راجب کار با کارمندا و دوستام حرف میزدم ......بعد۴۰ مین میسو اومد بغلم نشست و خیلی کیوت گفت)
= اپا(کیوت و بچگونه)
+ جونم دخترم(دستای کوچولوشو گرفتمو گوشیو کنار گذاشتم)(لبخند خرگوشی)
= اپا همه دوستام داداش و اجی دارن منم میخوامممم...میشه برام داداش بیاری با اوما(کیوت و بچگونه)
+ خب(میدونستم حرفش ادامه داره عادتشه وقتی چیزی میخواد خودشو کیوت کن)(کمی خنده)
= چند روز پیش به اوما گفتم بهم گفت تو برا منو اپا کافی ای ولی من بهش اصرار کردم اما اون اخرش گف منو اپات (بابات)شاید نتونیم برا دوتاتون دیگه وقت بزاریم میسو اذیت نکن.....حالا میشه اپا برام داداش بیارییی(ادای اوما رو دراوردم)(کیوت و بچگونه)
+ امممممم خبببب .......(کمی خنده)(خواستم اذیتش کنم و بگم نه ولی با حرکتش ذوق زدم کرد..)
=( سریع بلند شدمو گونه ها و پیشونیه اپاجونم رو پر از بو/س کردم و تو چشماش نگا کردم و گفتم) تو لو خدااااا اپااااااا(ترو خدا بابا)(کیوت و بچگونه)
+(نشوندمش رو پ/اهام و پیشونیشو بو/سیدم و بهش گفتم) خب اگه امشب بری خونه مامان بزرگتو دختر خوبی باشی و به اوما چیزی نگی هم منو اوما داداش برات میاریم هم میریم شهربازی و اسباب بازی فروشی(کمی خنده)
= یوهووو(محکم اپا رو بغل کردم) باشه قول میدم قول میدم اپا(بچگونه و ذوق)
+ افریننن دختر خوببب(لبخند)(گونه میسو رو بو/سیدم که......
اگه دوس دارین پارت بعدشو هم بزارم تو کامنتا بگید و لایک هم یادتون نره لاواممم : )
وقتی دخترتون داداش میخواد
پارت۱
ویو ا.ت
....۶سالی میشه که با جونگ کوک ازدواج کردم و یه دختر۵ساله به اسه میسو داریم الان ساعت ۱۲ ظهره و فکر کنم دیگه باید با جونگ کوکی برگرده.....جونگ کوک معمولا بعد از کار میره دنبال میسو تا از مهد کودک بیارتش و بعضی وقتا هم من میرم دنبالش.....رفتم میز ناهارو چیدم تا وقتی اومدن خونه غذا بخورن و استراحت کنن....چند مین گذشت ...داشتم میزو میچیدم که باصدای در سرمو به طرف در چرخوندم...جونگ کوک میسو رو بغلش گرفته بود و کتشم با اون یکی دستش گفته بود......رفتم سمتشون که میسو بغلم کردو گفت(علامت میسو=)(علامت ا.ت -) (علامت کوک +)
= سلام اوما جونم(لبخند وبچه گونه)
- (محکم بغلش کردم و گونشو بو/سیدم) سلام گوگولیه اوما....بدو برو لباساتو عوض کن که اوما برات کلی غذای خوشمزه درست کرده دختر خوشملم(گذاشتمش زمین)(لبخند)
= اخجوننننن(ذوق و بچگونه)(رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم)
ـ (وقتی میسو رفت کته کوک رو ازش گرفتم و دستمو دور گرد/نش انداختم که دستاشو ور کم/رم حلقه کرد....تو چشماش خودمو غرق کردم و گفتم) خسته نباشید عشقم(لبخند)
+ (لبخندی بهش زدمو ل/باشو تا ۳مین بو/سیدم و اونم همراهیم میکردم......بهش خیره شدم) توعم همینطور زندگیم(لبخند)
ـ(ل/باشو سطحی بو/سیدم) عشقم غذا گذاشتم برو لباساتو عوض کن بیا غذا بخوریم(لبخند)
+چشممم پرنسسم(لبخند)(ازش جداشدمو رفتم تو اتاقمونو لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو اشپز خونه....دیدم میسو هم لباساشو عوض کرده و اومده و نتظر منن....نشستم پیششون و شروع کردیم غذا خوردن لا به لای غذا خوردن با ا.ت هم حرف میزدم.....بعد۲۰ مین غذا خوردنمون تموم شد و ا.ت رفت ظرفا رو بشوره منم رفتم با میسو که براش فیلم بزارم....براش فیلم گذاشتم و خودمم پیشش رو کاناپه نشستم و گوشیمو گرفتم و باهاش راجب کار با کارمندا و دوستام حرف میزدم ......بعد۴۰ مین میسو اومد بغلم نشست و خیلی کیوت گفت)
= اپا(کیوت و بچگونه)
+ جونم دخترم(دستای کوچولوشو گرفتمو گوشیو کنار گذاشتم)(لبخند خرگوشی)
= اپا همه دوستام داداش و اجی دارن منم میخوامممم...میشه برام داداش بیاری با اوما(کیوت و بچگونه)
+ خب(میدونستم حرفش ادامه داره عادتشه وقتی چیزی میخواد خودشو کیوت کن)(کمی خنده)
= چند روز پیش به اوما گفتم بهم گفت تو برا منو اپا کافی ای ولی من بهش اصرار کردم اما اون اخرش گف منو اپات (بابات)شاید نتونیم برا دوتاتون دیگه وقت بزاریم میسو اذیت نکن.....حالا میشه اپا برام داداش بیارییی(ادای اوما رو دراوردم)(کیوت و بچگونه)
+ امممممم خبببب .......(کمی خنده)(خواستم اذیتش کنم و بگم نه ولی با حرکتش ذوق زدم کرد..)
=( سریع بلند شدمو گونه ها و پیشونیه اپاجونم رو پر از بو/س کردم و تو چشماش نگا کردم و گفتم) تو لو خدااااا اپااااااا(ترو خدا بابا)(کیوت و بچگونه)
+(نشوندمش رو پ/اهام و پیشونیشو بو/سیدم و بهش گفتم) خب اگه امشب بری خونه مامان بزرگتو دختر خوبی باشی و به اوما چیزی نگی هم منو اوما داداش برات میاریم هم میریم شهربازی و اسباب بازی فروشی(کمی خنده)
= یوهووو(محکم اپا رو بغل کردم) باشه قول میدم قول میدم اپا(بچگونه و ذوق)
+ افریننن دختر خوببب(لبخند)(گونه میسو رو بو/سیدم که......
اگه دوس دارین پارت بعدشو هم بزارم تو کامنتا بگید و لایک هم یادتون نره لاواممم : )
۸۱۸
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.