من از کودکی از مرگ می ترسیدم زیرا مرگ را رفتن در گورستا
من از کودکی از مرگ می ترسیدم ، زیرا مرگ را رفتن در گورستانی سرد و تاریک میپنداشتم ، احساس تنهایی در چنین فضایی هراس عجیبی در من بوجود می آورد، در واقع این یعنی جهل ، جهلی ناشی از حرکت در خط افقی زندگی .... ، اما اگر بخواهی از جهل و نادانی درونت فاصله بگیری و به آگاهی برسی باید در خط عمود زندگیت قرار بگیری ، برای این کار باید بین خودت و افکارت فاصله ایجاد کنی و خود را در محاصره افکارت قرار ندهی زیرا در این حالت دارای ذهنی باز و بدون پیش داوری خواهی بود، بقول بزرگی افکار همچون برگهای مرده از درخت ذهن تو به زمین می افتد ،جهل مانع از ریخته شدن این برگها میشود، زیرا از ''من '' تغذیه میکند، این فاصله این مانع را از بین خواهد برد ودیگر در محاصره افکارمان قرار نخواهیم گرفت ... اینجاست که به روشنگری و اشراق هدایت خواهیم شد ... و تو حضور زیبای خداوند را احساس خواهی کرد ...............!!!
- ۸۷۱
- ۲۲ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط