سلام ب قسمت هشتم داستان من خوش اومدید
سلام ب قسمت هشتم داستان من خوش اومدید
ابتدا روی مبل نشسته و ی چایی نسکافه ای چیزی آماده کنید
اسم داستان : ازدواج غیر ممکن این داستان : خشم یک پادشاه 😈
راوی : قرار نیست ک هر قسمت قسمت قبلی رو تعریف کنم خودتون برید بخونید پس میریم سر داستان
راوی : بعد از خوردن صبحانه مگومی رفت ب ی معموریتی ک تازه بهش داده بودن و چون سوکونا کاری نداشت همراه اون رفت
مگومی : تو الان کاری نداری افتادی دنبال من
سوکونا : نه
مگومی : از الان گفته باشم اگر بخوای من کار کنم و تو فقط بخوری بخوابی همینجا رابطه من و تو تمومه
سوکونا : باش
مگومی : همین باش
سوکونا : خب دیگه چی بگم ؟
راوی : در همین حین ک داشتن با هم حرف میزدن تو راه یوجی هم میبینن
یوجی : به به دو پرده عاشق
مگومی : سلام
سوکونا : زهرمار و سلام
مگومی : یوجی مگه تو نباید بری معموریت
یوجی : خب دارم میرم باید ی نفرین درجه ۲ یا ۳ رو همراه یکی دیگه بکشم ولی نمیدونم اون یکی کی
سوکونا : عجب خب الان جلوت
یوجی : کی کجا پشت سرم ؟
مگومی : بابا منم ب منم همین معموریت رو دادن
یوجی : باش حل بریم
راوی : مگومی و یوجی و سوکونا وارد ی شهر بازی متروکه میشن
مگومی : فکر کنم همین جاست
یوجی : خیلی خب حل من آماده ام
سوکونا : ب سلامت من منتظرتون میمونم
یوجی : ترسو
سوکونا : با کی بودی
مگومی : تمومش کنید از همون اولم سوکونا باید همین جا میموند
راوی : سوکونا جلوی در شهر بازی منتظر میمونه با این ک ساعت نزدیک ۱ یا ۲ ظهر بود هوا ب طرز عجیبی تاریک شده بود
یوجی : چرا هوا اینقدر تاریک
مگومی : اره عجیب
راوی : همین تور ک یوجی و مگومی داشتن با هم حرف میزدن دو تا نفرین درجه ویژه از داخل تاریکی بیرون میزنن یوجی و مگومی سعی میکنن نفرین ها رو شکست بدن ولی نفرینا خیلی قوی بودن یوجی سعی میکنه با داد از سوکونا کمک بخواد
سوکونا : صدای یوجی میاد عجیب
مگومی : سوکونااااااا کمک
سوکونا : مگومی الان میام وایستا
راوی : سوکونا با سرعت ب سمت صدا میره مگومی بخش زمین بود و یوجی هم کنارش افتاده بود سوکونا با دیدن این صحنه خیلی عصبی میشه
سوکونا : شما دوتا چطور جرعت کردین ب مگومی من آسیب بزنین
راوی : سوکونا با تکنیک معکوس زخم های مگومی و یوجی رو تر میم میکنه
آروم ب سمت نفرینا میره
سوکونا : ی ثانیه وقت میدم
راوی : سوکونا با ضربه های پشت سر هم برشش دست های نفرین ها رو هزار تیکه میکنه
سوکونا : نباید این کارو میکردین
راوی : نفرینا سعی میکنن ب سوکونا ضربه بزنن ولی سوکونا تو یک صدم ثانیه تک تک شون میکنه
راوی : سوکونا بعد از این کار ب سمت مگومی و یوجی میره ک ی صدایی از داخل سایه ها میاد
خب این قسمت هم تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه 🌹
ابتدا روی مبل نشسته و ی چایی نسکافه ای چیزی آماده کنید
اسم داستان : ازدواج غیر ممکن این داستان : خشم یک پادشاه 😈
راوی : قرار نیست ک هر قسمت قسمت قبلی رو تعریف کنم خودتون برید بخونید پس میریم سر داستان
راوی : بعد از خوردن صبحانه مگومی رفت ب ی معموریتی ک تازه بهش داده بودن و چون سوکونا کاری نداشت همراه اون رفت
مگومی : تو الان کاری نداری افتادی دنبال من
سوکونا : نه
مگومی : از الان گفته باشم اگر بخوای من کار کنم و تو فقط بخوری بخوابی همینجا رابطه من و تو تمومه
سوکونا : باش
مگومی : همین باش
سوکونا : خب دیگه چی بگم ؟
راوی : در همین حین ک داشتن با هم حرف میزدن تو راه یوجی هم میبینن
یوجی : به به دو پرده عاشق
مگومی : سلام
سوکونا : زهرمار و سلام
مگومی : یوجی مگه تو نباید بری معموریت
یوجی : خب دارم میرم باید ی نفرین درجه ۲ یا ۳ رو همراه یکی دیگه بکشم ولی نمیدونم اون یکی کی
سوکونا : عجب خب الان جلوت
یوجی : کی کجا پشت سرم ؟
مگومی : بابا منم ب منم همین معموریت رو دادن
یوجی : باش حل بریم
راوی : مگومی و یوجی و سوکونا وارد ی شهر بازی متروکه میشن
مگومی : فکر کنم همین جاست
یوجی : خیلی خب حل من آماده ام
سوکونا : ب سلامت من منتظرتون میمونم
یوجی : ترسو
سوکونا : با کی بودی
مگومی : تمومش کنید از همون اولم سوکونا باید همین جا میموند
راوی : سوکونا جلوی در شهر بازی منتظر میمونه با این ک ساعت نزدیک ۱ یا ۲ ظهر بود هوا ب طرز عجیبی تاریک شده بود
یوجی : چرا هوا اینقدر تاریک
مگومی : اره عجیب
راوی : همین تور ک یوجی و مگومی داشتن با هم حرف میزدن دو تا نفرین درجه ویژه از داخل تاریکی بیرون میزنن یوجی و مگومی سعی میکنن نفرین ها رو شکست بدن ولی نفرینا خیلی قوی بودن یوجی سعی میکنه با داد از سوکونا کمک بخواد
سوکونا : صدای یوجی میاد عجیب
مگومی : سوکونااااااا کمک
سوکونا : مگومی الان میام وایستا
راوی : سوکونا با سرعت ب سمت صدا میره مگومی بخش زمین بود و یوجی هم کنارش افتاده بود سوکونا با دیدن این صحنه خیلی عصبی میشه
سوکونا : شما دوتا چطور جرعت کردین ب مگومی من آسیب بزنین
راوی : سوکونا با تکنیک معکوس زخم های مگومی و یوجی رو تر میم میکنه
آروم ب سمت نفرینا میره
سوکونا : ی ثانیه وقت میدم
راوی : سوکونا با ضربه های پشت سر هم برشش دست های نفرین ها رو هزار تیکه میکنه
سوکونا : نباید این کارو میکردین
راوی : نفرینا سعی میکنن ب سوکونا ضربه بزنن ولی سوکونا تو یک صدم ثانیه تک تک شون میکنه
راوی : سوکونا بعد از این کار ب سمت مگومی و یوجی میره ک ی صدایی از داخل سایه ها میاد
خب این قسمت هم تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه 🌹
۵.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.