گفت :طلبت چیست ، بگو؟
گفت :طلبت چیست ، بگو؟
گفتم: ای مرشد میخانه ی عشق ، دو سه پیمانه مرا مهمان کن
احتیاجم همه مستیست دلم پر خون است
تو بیا بر دل یک عاشق زار ، یک نفس ، احسان کن
در ازای دو سه پیمانه می کهنه ی ناب ،
که تو را مست کند تا دل شب ، چه برایم داری؟
کیسه ای زر دادم....
پیر ، زرهای مرا برگرداند،
گفت: این مستی و شیدایی و عشق به زر
اینجا ندهند ، ارچه هزاران باشد
سینه ات را بشکاف و دلت را به بهای می میخانه بده ...!
گر که عاشق شدی و مست شدن شیوه ی توست ،
بایدت دل بدهی
سینه را چاک زدم و دل پر تپش و پر خون را
در ازای شبی از عشق تو بی خویش شدن
بخشیدم
m
گفتم: ای مرشد میخانه ی عشق ، دو سه پیمانه مرا مهمان کن
احتیاجم همه مستیست دلم پر خون است
تو بیا بر دل یک عاشق زار ، یک نفس ، احسان کن
در ازای دو سه پیمانه می کهنه ی ناب ،
که تو را مست کند تا دل شب ، چه برایم داری؟
کیسه ای زر دادم....
پیر ، زرهای مرا برگرداند،
گفت: این مستی و شیدایی و عشق به زر
اینجا ندهند ، ارچه هزاران باشد
سینه ات را بشکاف و دلت را به بهای می میخانه بده ...!
گر که عاشق شدی و مست شدن شیوه ی توست ،
بایدت دل بدهی
سینه را چاک زدم و دل پر تپش و پر خون را
در ازای شبی از عشق تو بی خویش شدن
بخشیدم
m
۹۷.۱k
۰۲ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.