گفت طلبت چیست بگو

گفت :طلبت چیست ، بگو؟
گفتم: ای مرشد میخانه ی عشق ، دو سه پیمانه مرا مهمان کن
احتیاجم همه مستیست دلم پر خون است
تو بیا بر دل یک عاشق زار ، یک نفس ، احسان کن
در ازای دو سه پیمانه می کهنه ی ناب ،
که تو را مست کند تا دل شب ، چه برایم داری؟
کیسه ای زر دادم....
پیر ، زرهای مرا برگرداند،
گفت: این مستی و شیدایی و عشق به زر
اینجا ندهند ، ارچه هزاران باشد
سینه ات را بشکاف و دلت را به بهای می میخانه بده ...!
گر که عاشق شدی و مست شدن شیوه ی توست ،
بایدت دل بدهی

سینه را چاک زدم و دل پر تپش و پر خون را
در ازای شبی از عشق تو بی خویش شدن
بخشیدم
m
دیدگاه ها (۱۳)

من گرفتار شبم در پی ماه آمده امسیب را دست تو دیدم به گناه آم...

چشمِ من در مسجدِ چشمش نمازی کردُ رفتبوسه اَم روی لبش رازُ نی...

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

باز حرفای نزده رو قلبم سنگینی میکنه.....😔💔آدما رو خسته نکنید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط