DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 66
بهم اهمیتی نداد و سنگ رو به سمت نور پرتاب کرد و خنده ای که دست کمی از خنده ی شیطانی نداشت رو شروع کرد من که کاملا خفه شده بودم ولی با صدای جیغی که از سمت نور امد فهمیدم ماجرا چیه...
مارنی :
مشغول حرف زدن با جیمین بودم که ی سنگ ب سمتمون پرت شد و خورد توی سر جیمین همین باعث ترس من شد و بخاطر همین جیغ کشیدم صدای جیغ من باصدای خنده ی کسی قاطی شده بود و این خیلی ترسناک بود به سمت تاریکی نگاه کردم رکیتا و تهیونگ داشتن با چهره های ترسناک به سمت ما میومدن دست جیمین رو گرفتم تا میتونستیم فرار کردیم هر لحظه ممکن بود به ما برسن و خفه مون کنن قطعا فهمیده بودن همه ی اون ماجرا های ترسناک کار ما بوده و حالا میخواستن تلافی کنن ولی این انصاف نبود چون ما کلی بخاطر شون نگران شدیم
داشتیم فرار میکردیم که از شانس بدمون ب دیوار رسیدیم رکیتا و تهیونگ به ما رسیدن ولی ی اتفاق غیر منتظره افتاد...
رکیتا تهیونگ رو به سمت ما هل داد و گفت :
+ الان همتون باید به من جواب پس بدید اول مارنی بگو جریان عکس هات توی این خونه چیه وبعد جیمین چرا اون بلا هارو سر منو ته آوردی و آخرین نفر تهیونگ تو باید بفهمی من ترسو نیستم و طبق اعتراف خودت تو ترسو هستی و همینطور مارنی و جیمین چون من الان همتون رو در حد مرگ ترسوندم ، بعد از جواب دادن به سوال ها دیگه نمیخوام ریخت هیچکدومتون رو بیینم حتی تو مارنی چون به من گفتی از تهیونگ دوری کن من این کار رو میکنم چون این عوضی منو جدی نمیگیره و تو هم الان منو جدی نمیگیری
رکیتا خیلی عصبانی شده بود و با قدم هایی محکم که انگار داره با تمام توانش پاش رو میکوبه زمین به طرفمون میومد
این خونه قدیمی تر از اونی بود که زمین قدم های رکیتا رو تحمل کنه
_ رکیتا نیا جلو
به تذکرم گوش نکرد و شدت قدم هاش رو بیشتر کرد
_ رکیتا نی...
حرفم با جیغی که بخاطر فرو رفتن رکیتا توی زمین کشیدم به اتمام نرسید
تهیونگ و جیمین گام بلندی برداشتن تا برن و ببین رکیتا چش شده
تهیونگ:
با جیمین به هم نگاه کردیم و با نگرانی گام بلندی برداشتم اما با کشیده شدن یقه ی لباسمون توسط مارنی به سرجای اول برگشتیم
& هی چت شده امکان داره اتف...
پرید وسط حرفم
_ زمین پوسیده اگه برید نزدیک گودال بیشتر خراب میشه و شماهم میوفتید توش
دلیلش منطقی بود
~ حالا چیکار کنیم؟
_ دنبالم بیاید
قفسه کتابی که کنارمون بود رو از توی دیوار درآورد
_ ژنراتور هارو روشن کردید؟
این دیگه چی بود
با تعجب بلند گفتم:
& چه چه؟؟؟!!!
هوفی کرد و موبایلم رو از تو جیبم کشید
چراغ قوش رو روشن کرد و به طرف پایین رفت و ماهم به دنبالش
نظررررررزرز فراموش نشههههههههههه
part 66
بهم اهمیتی نداد و سنگ رو به سمت نور پرتاب کرد و خنده ای که دست کمی از خنده ی شیطانی نداشت رو شروع کرد من که کاملا خفه شده بودم ولی با صدای جیغی که از سمت نور امد فهمیدم ماجرا چیه...
مارنی :
مشغول حرف زدن با جیمین بودم که ی سنگ ب سمتمون پرت شد و خورد توی سر جیمین همین باعث ترس من شد و بخاطر همین جیغ کشیدم صدای جیغ من باصدای خنده ی کسی قاطی شده بود و این خیلی ترسناک بود به سمت تاریکی نگاه کردم رکیتا و تهیونگ داشتن با چهره های ترسناک به سمت ما میومدن دست جیمین رو گرفتم تا میتونستیم فرار کردیم هر لحظه ممکن بود به ما برسن و خفه مون کنن قطعا فهمیده بودن همه ی اون ماجرا های ترسناک کار ما بوده و حالا میخواستن تلافی کنن ولی این انصاف نبود چون ما کلی بخاطر شون نگران شدیم
داشتیم فرار میکردیم که از شانس بدمون ب دیوار رسیدیم رکیتا و تهیونگ به ما رسیدن ولی ی اتفاق غیر منتظره افتاد...
رکیتا تهیونگ رو به سمت ما هل داد و گفت :
+ الان همتون باید به من جواب پس بدید اول مارنی بگو جریان عکس هات توی این خونه چیه وبعد جیمین چرا اون بلا هارو سر منو ته آوردی و آخرین نفر تهیونگ تو باید بفهمی من ترسو نیستم و طبق اعتراف خودت تو ترسو هستی و همینطور مارنی و جیمین چون من الان همتون رو در حد مرگ ترسوندم ، بعد از جواب دادن به سوال ها دیگه نمیخوام ریخت هیچکدومتون رو بیینم حتی تو مارنی چون به من گفتی از تهیونگ دوری کن من این کار رو میکنم چون این عوضی منو جدی نمیگیره و تو هم الان منو جدی نمیگیری
رکیتا خیلی عصبانی شده بود و با قدم هایی محکم که انگار داره با تمام توانش پاش رو میکوبه زمین به طرفمون میومد
این خونه قدیمی تر از اونی بود که زمین قدم های رکیتا رو تحمل کنه
_ رکیتا نیا جلو
به تذکرم گوش نکرد و شدت قدم هاش رو بیشتر کرد
_ رکیتا نی...
حرفم با جیغی که بخاطر فرو رفتن رکیتا توی زمین کشیدم به اتمام نرسید
تهیونگ و جیمین گام بلندی برداشتن تا برن و ببین رکیتا چش شده
تهیونگ:
با جیمین به هم نگاه کردیم و با نگرانی گام بلندی برداشتم اما با کشیده شدن یقه ی لباسمون توسط مارنی به سرجای اول برگشتیم
& هی چت شده امکان داره اتف...
پرید وسط حرفم
_ زمین پوسیده اگه برید نزدیک گودال بیشتر خراب میشه و شماهم میوفتید توش
دلیلش منطقی بود
~ حالا چیکار کنیم؟
_ دنبالم بیاید
قفسه کتابی که کنارمون بود رو از توی دیوار درآورد
_ ژنراتور هارو روشن کردید؟
این دیگه چی بود
با تعجب بلند گفتم:
& چه چه؟؟؟!!!
هوفی کرد و موبایلم رو از تو جیبم کشید
چراغ قوش رو روشن کرد و به طرف پایین رفت و ماهم به دنبالش
نظررررررزرز فراموش نشههههههههههه
۱۵.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.