پارت 6
پارت 6
ارباب من
(اول بعد از مدت ها سلام و اینکه هانا همون یوری هستش)
آقای پارک:یوری و خانم هان یه لحظه بیاید
یوری:بعدا بیشتر راجبش بهم بگو
سوجین:باشه
یوری و خانم هان رفتن
خانم هان:بفرمائید آقای پارک
خب فردا یه مهمون ویژه داریم و میخوام فردا زودتر سرکار بیاید و شیفت کاریتون به جای ساعت 4 ساعت 7 تمام میشه و چندتا غذای جدید و خوب درست کنید.
یوری،خانم هان: چشم.
یوری:
مشغول درست کردن غذا بودم که خانم هان اومد کنارم.
خانم هان: یوری شمایی؟
یوری: بله...
برای فردا باید غذاهای خوبی درست کنیم بهتره یکم تمرین کنی تا بتونی خوب درستشون کنی
یوری:چشم خانم هان
...................................
یوری:
شیفت کاریم رو به تموم شدن بود ولی باید به فکر غذاهای فردا هم میکردم
یوری:آقای پارک؟
آقای پارک:بله یوری
یوری: میشه من امشب تو رستوران باشم؟
آقای پارک: چرا؟
یوری: واسه فردا...چون گفتید مشتری ویژه داریم..میخوام یه چند تا غذا رو.درست کنم
آقای پارک: باشه مشکلی نداره پس کلید رستوران رو بهت میدم کارت تموم شد رستوران رو ببند
یوری: چشم مرسی.
کلید رو از آقای پارک گرفتم و مشغول پیدا کردم یه غذای خوب بودم بعد از کلی گشتن بهترین غذای کره رو پیدا کردم و شروع کردم درست کردن...
...........
بعد از کلی درست کردن خوب از آب در اومد و خیلی خسته بودم نشستم رو صندلی گوشیمو برداشتم... بابام 2 بار بهم زنگ بود میخواستم بهش زنگ بزنم ولی دیگه نفهمیدم چیشد
صبح:
یوری:
چشمامو آروم باز کردم دیشب تو رستوران خوابم برده بود رفتم دستشویی و به سر و وضعم رسیدم و رفتم تو آشپزخونه....
یوری: شما کی اومدید؟
ارباب من
(اول بعد از مدت ها سلام و اینکه هانا همون یوری هستش)
آقای پارک:یوری و خانم هان یه لحظه بیاید
یوری:بعدا بیشتر راجبش بهم بگو
سوجین:باشه
یوری و خانم هان رفتن
خانم هان:بفرمائید آقای پارک
خب فردا یه مهمون ویژه داریم و میخوام فردا زودتر سرکار بیاید و شیفت کاریتون به جای ساعت 4 ساعت 7 تمام میشه و چندتا غذای جدید و خوب درست کنید.
یوری،خانم هان: چشم.
یوری:
مشغول درست کردن غذا بودم که خانم هان اومد کنارم.
خانم هان: یوری شمایی؟
یوری: بله...
برای فردا باید غذاهای خوبی درست کنیم بهتره یکم تمرین کنی تا بتونی خوب درستشون کنی
یوری:چشم خانم هان
...................................
یوری:
شیفت کاریم رو به تموم شدن بود ولی باید به فکر غذاهای فردا هم میکردم
یوری:آقای پارک؟
آقای پارک:بله یوری
یوری: میشه من امشب تو رستوران باشم؟
آقای پارک: چرا؟
یوری: واسه فردا...چون گفتید مشتری ویژه داریم..میخوام یه چند تا غذا رو.درست کنم
آقای پارک: باشه مشکلی نداره پس کلید رستوران رو بهت میدم کارت تموم شد رستوران رو ببند
یوری: چشم مرسی.
کلید رو از آقای پارک گرفتم و مشغول پیدا کردم یه غذای خوب بودم بعد از کلی گشتن بهترین غذای کره رو پیدا کردم و شروع کردم درست کردن...
...........
بعد از کلی درست کردن خوب از آب در اومد و خیلی خسته بودم نشستم رو صندلی گوشیمو برداشتم... بابام 2 بار بهم زنگ بود میخواستم بهش زنگ بزنم ولی دیگه نفهمیدم چیشد
صبح:
یوری:
چشمامو آروم باز کردم دیشب تو رستوران خوابم برده بود رفتم دستشویی و به سر و وضعم رسیدم و رفتم تو آشپزخونه....
یوری: شما کی اومدید؟
۳.۷k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.