گم شدیم

گم شدیم،
پشت یک سری صدا،یک سری واژه،یک سری استیکر،
در حالیکه خیلی دلخور شدیم جواب ناراحت شدی را با یک نه بابا میدیم.
شاید بغض کرده باشیم اما اموجی لبخند ارسال میکنیم.
به جک های بی مزه بارها میخندیم.
از رفتن کسی میشکنیم اما خم به ابرو نمیاریم.
ته قلبمون راضی به موندنه،اما دستامون داره بند کفشامون و محکم میکنه و منتظر یک نرو گفتنیم.
دیشب خوب خوابیدیم اما فردا از بدخوابی شب گذشته مینالیم.
از غذای نسبتا بد مزه تعریف میکنیم.انگار از خجالت،از ترس از دست دادن،از تعارف و رودروایسی گم شدیم.
نمیدونیم کجا هستیم،چی میخوایم،دنبال چی میگردیم.

شاید بعضی آدم ها،یک کمد از نقاب دارن که صبح به صبح دست بلند میکنن سمت کمد و یکی از اوندنقابارو انتخاب میکنن و حس واقعی شون رو میپوشونن.
حسشون و علاقشون و حرفشون رو قایم میکنن،به اصطلاح گم میکنن.
انقدر غرق میشن که خودشون باور میکنن.
انقدر غرق که دیگه حس نمیکنن جایی که الان وایسادن،جایی نبوده که میخواستن.
دیدگاه ها (۶)

حرفهای ما هنوز ناتمام...تا نگاه می کنیوقت رفتن استبازهم همان...

چه دنیای عجیبی استمن اصلا کاری به کار هیچکس ندارم،وهمین بی آ...

دلم برای حماقتهای قبلاام تنگ شده!!برای وقتهایی که بهترین خو...

این مناجات رو بخونین, خیلی دلنشینه....از کتاب مناجات نامه چو...

سعی کردم مغز خودم رو درگیر سوالی که روی مغزم حک شده دور باشم...

# رز _ سیاه PART _ 40« تارا» وقتی رسیدیم تهیانگ ماشینو کنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط