به تو گفتم گنجشک کوچک من باش



به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،

بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و

برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان...

#احمد_شاملو
از دفتر: هوای تازه
تقدیم به رفیقم سمی
ممنونم از مهربانیت😍😍😍
دیدگاه ها (۳۵)

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمدخواب دیدم ڪه خیال تو به مهما...

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توستاین چنین دل خستگی زایل به م...

‌«خانۀ دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار.آسمان مکثی کردر...

جا که نام از چه کَسان میگذردمن که باشم که کَسم نام برد..بهتر...

بابایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط