دریا بی...
دریا بی...
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود، بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم
زورق ها در آب های کم عمق اند
خلاصه کنم...
دریا بی عشق سرد است
جهان اینگونه آغاز می شود
موج ها گهواره آسمان را می جنبانند
بیدار شو
بیدار شو تا از پی ات روان شوم، در تعقیب تو
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه سپیده تا دریچه شب
می خواهم با بیداری تو رویا ببینم
نام تو را می نویسم
بر دفتر دبستانم، بر نیمکتم، بر درختان، بر ماسه، بر برگ
نام تو را می نویسم
بر برگ های سفید، بر برگ های خوانده شده، بر سنگ، بر کاغذ و خاکستر
نام تو را می نویسم
بر تصاویر متلا، بر سلاح مردان جنگ، بر تاج شاهان
نام تو را می نویسم
بر جنگل و کویر، بر آشیان گل های طاووسی، بر انعکاس کودکی ام
نام تو را می نویسم
بر شب، بر سفیدی روز، بر روزهای هفته
نام تو را می نویسم
بر پاره های لاجوردی آسمان، بر خورشید مرداب، بر ماه زنده دریاچه
نام تو را می نویسم
بر دشت، بر افق، بر بال مرغان، بر آسیاب سایه ها
نام تو را می نویسم
بر هر دم سحری، بر زورق و دریا، بر کوه جنون
نام تو را می نویسم
بر کف ابرها، بر خویی کردن طوفان، بر قطره های گس باران
نام تو را می نویسم
بر اجسام نورانی، بر زنگ رنگ ها، بر طبیعت جسم
نام تو را می نویسم
بر کوره راه های بیدار، بر جاده های هر وَره آزاد، بر میادین طوفانی
نام تو را می نویسم
بر هر چراغ روشن، بر هر چراغ حاموش، بر تمامی خانه ها
نام تو را می نویسم
بر میوه های قاچ شده به تساوی، بر آینه اتاق خویش، بر این صدف خالی
نام تو را می نویسم
بر درگاه و اشیای آشنا، بر موج مقدس آتش
نام تو را می نویسم
بر شیشه های مات، بر فراز سکوت
نام تو را می نویسم
بر جان پناه های ویران شده، بر فانوس های سرنگون، بر چارچوب دلتنگی خویش
نام تو را می نویسم
بر غیبت ناخواسته، بر تنهایی عریان، بر پلکان مرگ
نام تو را می نویسم
بر سلامت بازآمده، بر آسیب گم شده، بر امید بی خاطر
نام تو را می نویسم
و به نیروی یکی واژه، زندگی را از سر می گیرم
من برای شناختن و نامیدن تو پا به این جهان نهاده ام
شعر خوانی آقای محسن بهرامی
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود، بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم
زورق ها در آب های کم عمق اند
خلاصه کنم...
دریا بی عشق سرد است
جهان اینگونه آغاز می شود
موج ها گهواره آسمان را می جنبانند
بیدار شو
بیدار شو تا از پی ات روان شوم، در تعقیب تو
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه سپیده تا دریچه شب
می خواهم با بیداری تو رویا ببینم
نام تو را می نویسم
بر دفتر دبستانم، بر نیمکتم، بر درختان، بر ماسه، بر برگ
نام تو را می نویسم
بر برگ های سفید، بر برگ های خوانده شده، بر سنگ، بر کاغذ و خاکستر
نام تو را می نویسم
بر تصاویر متلا، بر سلاح مردان جنگ، بر تاج شاهان
نام تو را می نویسم
بر جنگل و کویر، بر آشیان گل های طاووسی، بر انعکاس کودکی ام
نام تو را می نویسم
بر شب، بر سفیدی روز، بر روزهای هفته
نام تو را می نویسم
بر پاره های لاجوردی آسمان، بر خورشید مرداب، بر ماه زنده دریاچه
نام تو را می نویسم
بر دشت، بر افق، بر بال مرغان، بر آسیاب سایه ها
نام تو را می نویسم
بر هر دم سحری، بر زورق و دریا، بر کوه جنون
نام تو را می نویسم
بر کف ابرها، بر خویی کردن طوفان، بر قطره های گس باران
نام تو را می نویسم
بر اجسام نورانی، بر زنگ رنگ ها، بر طبیعت جسم
نام تو را می نویسم
بر کوره راه های بیدار، بر جاده های هر وَره آزاد، بر میادین طوفانی
نام تو را می نویسم
بر هر چراغ روشن، بر هر چراغ حاموش، بر تمامی خانه ها
نام تو را می نویسم
بر میوه های قاچ شده به تساوی، بر آینه اتاق خویش، بر این صدف خالی
نام تو را می نویسم
بر درگاه و اشیای آشنا، بر موج مقدس آتش
نام تو را می نویسم
بر شیشه های مات، بر فراز سکوت
نام تو را می نویسم
بر جان پناه های ویران شده، بر فانوس های سرنگون، بر چارچوب دلتنگی خویش
نام تو را می نویسم
بر غیبت ناخواسته، بر تنهایی عریان، بر پلکان مرگ
نام تو را می نویسم
بر سلامت بازآمده، بر آسیب گم شده، بر امید بی خاطر
نام تو را می نویسم
و به نیروی یکی واژه، زندگی را از سر می گیرم
من برای شناختن و نامیدن تو پا به این جهان نهاده ام
شعر خوانی آقای محسن بهرامی
۸.۹k
۳۱ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.