- داشتم از پله بالا میرفتم که برم اتاق بخوابم جیمین هم پ
- داشتم از پله بالا میرفتم که برم اتاق بخوابم جیمین هم پشت من اومد روم رو برگدوندم پام لیز خورد از پله جیمین منو گرفت لبمون به هم خورد مامانم هم نبود رفت که بخوابه کپ کردم دستش رو کمرم بود و لبم رو لبش جیمین تکون نمیخورد نمیدونم واسه چی یک دقیقه گذشت من سری رفتماون ور به چشام رل زده بود هیچوقت به چشم زل نمی زد منم زل زدم بلد رفتم تو اتاق درو بستم حس عجیبی داشتم نمیدونستم گریه کنم یا بخندم بعد دیدم باز اومد تو اتاق گفتم ...
هیشششش...بزن زو لینک تا ادامشو بخونی🤫😈🫢
@blackpinkNovel
#عشق_ناگهانی
هیشششش...بزن زو لینک تا ادامشو بخونی🤫😈🫢
@blackpinkNovel
#عشق_ناگهانی
۲.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.