جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۴#


سوار ماشین شدیم و رفتیم بیمارستان. یونگی سریع جیمین رو برد داخل و چند نفر از پرستار ها و کارکنان اومدن و جیمین رو تز یونگی گرفتن و بردن .خواستم دنبالشون برم که یونگی جلوم رو گرفت

یونگی : برو خونه استراحت کن ن حواسم به جیمین هست
ات: نه از نگرانی میمیرم میخوام اینجا بمونم
یونگی : باشه ولی خیلی مراقب باش خودت که وضعیت رو میدونی

چند مین گذشت. لرز و درد جیمین با داروهایی که خورد بهتر شده بود . دارو ها باعثشده بود که بخوابه. کنارش رو تخت نشسته بودم و یونگی هم کنارم بود . دکتر اومد . من و یونگی رفتیم سمتش

ات: اقای دکتر حالش چطوره
دکتر: چیزی نیست فقط کلیه شون سنگ شاخته
یونگی: حالش خوب میشه
دکتر: یه سری قرص ها دادیم که سنگ ها رو خورد میکنه. حالشون بهتر میشه فقط موقع دفع سنگ ها درد میکشن. سرم و دارو هاشون تموم شد میتونید برید . دارو هاشون هم براتون مینویسم .
یونگی: بله مرسی از کمکتون

چند مین بعد سرم جیمین تموم شد اما جیمین هنوز خوابیده بود . باید بیدارش میکردم که بریم خونه

ات: جیمین...جیمین...عزیزم پاشو ... باید بریم خونه
یونگی" من میرم ماشین رو اماده کنم احتمالا دوباره لرز بگیره
ات: جیمین عزیزم بیدار شو بریم خونه...داره صبح میشه

یه بوس به لپش زدم که یکم تکون خورد . بعدش یه بوسه رو لبش زدم و داشتم ازش جدا میشدم که لب هام و لای دندون هاش گرفت ...
دیدگاه ها (۰)

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط