برادرای هایتانی پارت ۱۳
ران:همین که شنیدی خرگوش کوچولو
ریندو:خب ما میریم بیرون تا فکراتو بکنی
*از زبون میکا*
رفتن بیرون و داشتم دور خودم میچرخیدم نمیدونستم چیکار کنم میخواستم فرار کنم فهمیدم اتاق پنجره نداره اومد از در برم بیرون دیدم قفله(ادمین: چه شانسی داری دلبندم باید انتخاب کنی یا آره یا نه😂😂)
سردرگم بودم دوسشون داشتم ولی از یه لحاظ برام بد میشد چون تو گنگ بودم
یه یهو صدای باز شدن در اومد
ریندو:خرگوش خانم تصمیم گرفتی؟
میکا:*سکوت*
ریندو: خب چرا نمیگی *اومد نزدیک تر*
داشت همینجوری میومد نزدیکم که رفتم عقب و خوردم به دیوار ریندو منو بین دیوارو و خودش قفل کرده بود لپام سرخ شده بود
ران هم پشت سر ریندو بود و داشت با نیشخند نگاهم میکرد
میکا:برو اونور بزار برممم
ران: آره یا نه خرگوش کوچولو
میکا:خب..ام...اگه قبول نکنم هم باز میزارین برم
ران:نه *با لبخند*
میکا:عا....آره *سرخ*
ریندو:آفرین خرگوش خانم انتخابت درسته
میکا:میزارین برم حالاااا خواهرم نگرانم میشه
ران:باشه باشه بیب بیا میرسونیمت
میکا:ممنون ولی..
ریندو: ولی چی؟؟؟
میکا:میشه به کسی نگین من تو گنگ تومانم برام بد میشه *سرم رو انداختم پایین* که ریندو چونم رو گرفت و گفت: باش خرگوش کوچولو *نیشخند*
ران رسوندم خونه و رفتم داخل
میکا: من اومدممم میکوووو
میکو: خوش اومدییی اون پسره کی بود
میکا : تو از کجا دیدییی
میکو: از تو پنجره داشتم بیرون رو نگاه میکردم دیدمشون
قضیه رو براش تعریف کردم
میکو: میبینم خواهرم دل دوتا پسر رو برده *زدن به بازوی میکا*
میکا:عههه باشه خب من گشنمه
رفتیم شام رو خوردیم و خوابیدیم
*ساعت ۷ صبح*
_____________________________________
ببینید کی پارت۱۳ رو داده
بلهههه ادمنتون میکا خانمممم
امیدوارم خوشتون بیادددد❤❤❤❤🎀
ریندو:خب ما میریم بیرون تا فکراتو بکنی
*از زبون میکا*
رفتن بیرون و داشتم دور خودم میچرخیدم نمیدونستم چیکار کنم میخواستم فرار کنم فهمیدم اتاق پنجره نداره اومد از در برم بیرون دیدم قفله(ادمین: چه شانسی داری دلبندم باید انتخاب کنی یا آره یا نه😂😂)
سردرگم بودم دوسشون داشتم ولی از یه لحاظ برام بد میشد چون تو گنگ بودم
یه یهو صدای باز شدن در اومد
ریندو:خرگوش خانم تصمیم گرفتی؟
میکا:*سکوت*
ریندو: خب چرا نمیگی *اومد نزدیک تر*
داشت همینجوری میومد نزدیکم که رفتم عقب و خوردم به دیوار ریندو منو بین دیوارو و خودش قفل کرده بود لپام سرخ شده بود
ران هم پشت سر ریندو بود و داشت با نیشخند نگاهم میکرد
میکا:برو اونور بزار برممم
ران: آره یا نه خرگوش کوچولو
میکا:خب..ام...اگه قبول نکنم هم باز میزارین برم
ران:نه *با لبخند*
میکا:عا....آره *سرخ*
ریندو:آفرین خرگوش خانم انتخابت درسته
میکا:میزارین برم حالاااا خواهرم نگرانم میشه
ران:باشه باشه بیب بیا میرسونیمت
میکا:ممنون ولی..
ریندو: ولی چی؟؟؟
میکا:میشه به کسی نگین من تو گنگ تومانم برام بد میشه *سرم رو انداختم پایین* که ریندو چونم رو گرفت و گفت: باش خرگوش کوچولو *نیشخند*
ران رسوندم خونه و رفتم داخل
میکا: من اومدممم میکوووو
میکو: خوش اومدییی اون پسره کی بود
میکا : تو از کجا دیدییی
میکو: از تو پنجره داشتم بیرون رو نگاه میکردم دیدمشون
قضیه رو براش تعریف کردم
میکو: میبینم خواهرم دل دوتا پسر رو برده *زدن به بازوی میکا*
میکا:عههه باشه خب من گشنمه
رفتیم شام رو خوردیم و خوابیدیم
*ساعت ۷ صبح*
_____________________________________
ببینید کی پارت۱۳ رو داده
بلهههه ادمنتون میکا خانمممم
امیدوارم خوشتون بیادددد❤❤❤❤🎀
- ۱.۱k
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط