ایستاده بود گوشه مترو
ایستاده بود گوشه مترو
صندلی خالی شد ولی ننشست
گفتم پدرجان صندلی خالیه بیا بشین
گفت لباسم کثیفه نمیخوام کثیف بشید
شبیه کارگرای ساختمانی بود
پیرزنی که آن طرف تر نشسته بود
گفت اقا بیا بشین باز خداروشکر شما لباست کثیفه
بیشتر ماها ذاتمون کثیفه زیر لباس قایمش میکنیم...
صندلی خالی شد ولی ننشست
گفتم پدرجان صندلی خالیه بیا بشین
گفت لباسم کثیفه نمیخوام کثیف بشید
شبیه کارگرای ساختمانی بود
پیرزنی که آن طرف تر نشسته بود
گفت اقا بیا بشین باز خداروشکر شما لباست کثیفه
بیشتر ماها ذاتمون کثیفه زیر لباس قایمش میکنیم...
۸۵۶
۲۸ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.