بریدهکتابامشب

#بریده_کتاب_امشب








داستان از این قرار است که یک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه‌ای می افتد که داشت گریه می کرد. کافکا جلو می‌رود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود. دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می‌دهد : «عروسکم گم شده !» کافکا با حالتی کلافه پاسخ می‌دهد : «امان ازاین حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت.»
دخترک دست از گریه می‌کشد و بهت زده می‌پرسد : «از کجا میدونی؟» کافکا هم می گوید : «برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه.» دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا می‌گوید : «نه . تو خونه‌ست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش».

کافکا سریعاً به خانه‌اش بازمی‌گردد و مشغول نوشتن ِ نامه می‌شود. چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است ! و این نامه‌ نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته ادامه می‌دهد ؛ و دخترک در تمام این مدت فکر
می‌کرده آن نامه ها به راستی نوشته‌ی عروسکش هستند. و در نهایت کافکا داستان نامه‌ها را با این بهانه‌ی عروسک که «دارم عروسی می کنم» به پایان می‌رساند.

کافکا و عروسک مسافر | جوردی سیئرا ای فابرا | مترجم: رامین مولایی
دیدگاه ها (۲)

#دیالوگ_فیلم_انتخابی_امشبچیزهاﯾﯽﮐﻪﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻫ...

امسال چه سرمای جانسوزی است سرمای ''دی ''...سرد ، پر از غصه و...

#عجیبترین_کشفیات_انسان_ازدل_اقیانوس… ماشین «آنتیکیترا»این کش...

#عجیبترین_کشفیات_انسان_ازدل_اقیانوس… کشتی «اس اس تستلگرم»این...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط