روزهایی هست که میبینی هرچه را داشته ای نداریخودت هستیو
روزهایی هست که میبینی هرچه را داشته ای نداری.خودت هستیو خودت، نه، خودت هستی و خدا، در زندگی از یکجایی شروع کرده ای به آمدن و آمدن تا رسیده ای به یک نقطه ، یک نقطه که جایش را هیچوقت در خیالت هم ندیده بودی، نقطه ای که نه دستی هست تو را راه ببرد، در چشمانی که امید بدهند، نه سایه ای که بر سرت باشد، جز یک نگاه مهربان، جز یک دست گرهگشا، جز یک پشتیبان محکم، وقتی از همه بریدی، از چند دهه راهِ آمده و آدمها و تعلقاتش ناامید شدی و فقط به بودنش که واجبالوجود است دلت قرص شد همه ی نَفَس هایت میشوند فرج، قدمهایت میشوند گشایش، چشمانت میشوند امید .
و دنیا هرآنچه را که از بُخلش از تو دریغ داشته به تو پس میدهد. رمزش ناامیدی ست،
ناامیدی از غیر
و امید به ذات احد،
ایمان به «علی کل شی قدیر» ی او.
آنجا که وجودت فهمید بندگان با همه ی قدرتهای ظاهریشان ذره اند، دیگر دست و پا نمیزنی برای یاریشان،
اصلا انتظارت از عالم و آدم پاک میشود.
و « خدا» میشود همهچیزت و همهکاره
سخت ترین گره هارا باز میکند
دربهای (بنده بسته)را در برابر پاکی دلت میگشاید.
فقط از خودش بخواه
خودش گفته که پس از هرسختی آسانیست.
«ان مع العسر یسرا»
و دنیا هرآنچه را که از بُخلش از تو دریغ داشته به تو پس میدهد. رمزش ناامیدی ست،
ناامیدی از غیر
و امید به ذات احد،
ایمان به «علی کل شی قدیر» ی او.
آنجا که وجودت فهمید بندگان با همه ی قدرتهای ظاهریشان ذره اند، دیگر دست و پا نمیزنی برای یاریشان،
اصلا انتظارت از عالم و آدم پاک میشود.
و « خدا» میشود همهچیزت و همهکاره
سخت ترین گره هارا باز میکند
دربهای (بنده بسته)را در برابر پاکی دلت میگشاید.
فقط از خودش بخواه
خودش گفته که پس از هرسختی آسانیست.
«ان مع العسر یسرا»
- ۱.۴k
- ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط