اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم
اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم
اومدم معذرت خواهی کنم
هی میگفت: علی جان تویی
هی میگفتم:
ببخشید مادر اشتباه گرفتم
باز میگفت:
رضا جان تویی مادر
میگفتم:
نه مادر جان اشتباه شده ببخشید
اسم سوم رو که گفت دلم شکست
گفتم:
آره مادر جون زنگ زدم احوالتون
رو بپرسم
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد
چه مادر و پدرها و پدر بزرگها و
مادر بزرگهایی که چشم انتظار
یه تماس کوچولو از ماها هستن
ازشون دریغ نکنیم
جمعه ها بیشتر انتظار دارند🌷
اومدم معذرت خواهی کنم
هی میگفت: علی جان تویی
هی میگفتم:
ببخشید مادر اشتباه گرفتم
باز میگفت:
رضا جان تویی مادر
میگفتم:
نه مادر جان اشتباه شده ببخشید
اسم سوم رو که گفت دلم شکست
گفتم:
آره مادر جون زنگ زدم احوالتون
رو بپرسم
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد
چه مادر و پدرها و پدر بزرگها و
مادر بزرگهایی که چشم انتظار
یه تماس کوچولو از ماها هستن
ازشون دریغ نکنیم
جمعه ها بیشتر انتظار دارند🌷
۶.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.