تو رفتی و کوچه ها بغض نگاهت را آرزو کردند ، تو رفتی و سکو
تو رفتی و کوچهها بغض نگاهت را آرزو کردند ، تو رفتی و سکوت، کوچه را فریاد کشید، تو رفتی و حرفها از نگفتن و حرف نزدن خشکیدن و در کوچه پرپر شدند ، تو رفتی و دیگر خورشید سری به کوچه شما نزد مهتاب دیگر روشن نکرد درخت خوابت را ، روزی که تو پر کشیدی ستاره کوچهها را رها کرد، تو رفتی و کوچهها خالی از رد پایت شدند.
۳۸۸
۱۷ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.