عشق یهویی💜🤍
عشق یهویی💜🤍
پارت۴
تصمیم گرفتم به دیانا زنگ بزنم ببینم میاد باهم بریم
بیرون یا نه.
شماره دیانا رو گرفتم
بعد سه بوق جواب داد
دیانا: الو
ارسلان: سلام
دیانا: سلام
ارسلان: خوبی؟
دیانا: ممنون، کارم داشتی عزیزم؟
ارسلان: اره خواستم که میای بریم بیرون
دیانا: اره میام منم حوصله ام سر رفته
ارسلان: پس تا نیم ساعت دیگه دم درم
دیانا: باشه بای
ارسلان: بای
#دیانا
ارسلان بهم زنگ زد گفت که میای بیرون منم قبول کردم
پس رفتم اماده شم
رفتم یه هودی بنفش پوشیدم
بعد یه شلوار مشکی جین هم پوشیدم
بعد به شال مشکی هم پوشیدم
بعد رفتم موهام رو شونه کردم بعد یه ارایش ساده
درحد یه ریمل یه رژ اجری و یه خط چشم ساده
بعد رفتم بیرون از اتاقم که مامانم پرسید
مامان دیانا(واسه مامانش اسمی پیدا نکردم شما خدتون تصور کنید ): کجا میخوای بری شیک و پیک کردی.
مامانم نمیدونست من با ارسلان هستم خودمم نمیخواستم بفهمه چون آمادگیشو رو نداشتم
پس بهش گفتم
دیانا: اره با یکی از دوستام میخوام برم بیرون
مامان دیانا: باشه
دیانا: بابا کجاست؟
مامان دیانا: رفته شرکت
دیانا: اها پس من برم
مامان دیانا: باشه عزیزم
دیانا: خداحافظ
مامان دیانا: خداحافظ
رفتم کفشم رو پوشیدم رفتم دمه در
#ارسلان
دیانا قبول کرد منم رفتم لباسم رو عوض کردم
یه هودی سبز بایه شلوار جین مشکی
پوشیدم
بعد رفنم موهام رو شونه کردم حالت دادم
بعد رفتم سوییچ ماشینم رو برداشتم رفتم دنبال
دیانا
وقتی که رسیدم دیانا دمه در بود
بعد سوار ماشین شد
دیانا: سلام عشقم
ارسلان: سلام عزیزم
ارسلان: زیاد منتظر بودی
دیانا: نه منم تازه اومدم دمه در
ارسلان: خب حالا کجا بریم؟
دیانا: نمیدونم
ارسلان: از نظر من که بریم کافه
دیانا: باشه.....
سلام بچه ها ببخشید دیر پارت میزارم اخه نت ندارم برای همین پس به بزرگی خودتون ببخشید الان یه پارت دیگه برای جبران هم میزارم🥺🤍💜
پارت۴
تصمیم گرفتم به دیانا زنگ بزنم ببینم میاد باهم بریم
بیرون یا نه.
شماره دیانا رو گرفتم
بعد سه بوق جواب داد
دیانا: الو
ارسلان: سلام
دیانا: سلام
ارسلان: خوبی؟
دیانا: ممنون، کارم داشتی عزیزم؟
ارسلان: اره خواستم که میای بریم بیرون
دیانا: اره میام منم حوصله ام سر رفته
ارسلان: پس تا نیم ساعت دیگه دم درم
دیانا: باشه بای
ارسلان: بای
#دیانا
ارسلان بهم زنگ زد گفت که میای بیرون منم قبول کردم
پس رفتم اماده شم
رفتم یه هودی بنفش پوشیدم
بعد یه شلوار مشکی جین هم پوشیدم
بعد به شال مشکی هم پوشیدم
بعد رفتم موهام رو شونه کردم بعد یه ارایش ساده
درحد یه ریمل یه رژ اجری و یه خط چشم ساده
بعد رفتم بیرون از اتاقم که مامانم پرسید
مامان دیانا(واسه مامانش اسمی پیدا نکردم شما خدتون تصور کنید ): کجا میخوای بری شیک و پیک کردی.
مامانم نمیدونست من با ارسلان هستم خودمم نمیخواستم بفهمه چون آمادگیشو رو نداشتم
پس بهش گفتم
دیانا: اره با یکی از دوستام میخوام برم بیرون
مامان دیانا: باشه
دیانا: بابا کجاست؟
مامان دیانا: رفته شرکت
دیانا: اها پس من برم
مامان دیانا: باشه عزیزم
دیانا: خداحافظ
مامان دیانا: خداحافظ
رفتم کفشم رو پوشیدم رفتم دمه در
#ارسلان
دیانا قبول کرد منم رفتم لباسم رو عوض کردم
یه هودی سبز بایه شلوار جین مشکی
پوشیدم
بعد رفنم موهام رو شونه کردم حالت دادم
بعد رفتم سوییچ ماشینم رو برداشتم رفتم دنبال
دیانا
وقتی که رسیدم دیانا دمه در بود
بعد سوار ماشین شد
دیانا: سلام عشقم
ارسلان: سلام عزیزم
ارسلان: زیاد منتظر بودی
دیانا: نه منم تازه اومدم دمه در
ارسلان: خب حالا کجا بریم؟
دیانا: نمیدونم
ارسلان: از نظر من که بریم کافه
دیانا: باشه.....
سلام بچه ها ببخشید دیر پارت میزارم اخه نت ندارم برای همین پس به بزرگی خودتون ببخشید الان یه پارت دیگه برای جبران هم میزارم🥺🤍💜
۶۴.۳k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.