می ترسم

می ترسم...
از اتفاق هایی که...
اصلا قرار نیست بیفتد...!
مثلا نیامدنت...
ندیدن لبخندت...
یا اینکه صدایم نکنی...
روبرویم ننشینی...
و فنجانی قهوه با تو نخورم...
یا اینکه زیر باران...
با تو قدم نزنم...
و دست هایت را نگیرم...
کاش می آمدی...
و این همه نمی ترسیدم...
دیدگاه ها (۱)

و خداوقتی”تو“ را می ساختهحوالی شب بوده استقهوه ای خوردهشعری ...

میان نگاه تو جا خوش کرده تمام جهان قهوه‌ی چشمانت رادر فنجان ...

بوی قهوه عطر نفس های توستکه قراری عاشقانه رادر کافه یی قدیمی...

دلم تنگ می شود گاهیبرای یک "دوستت دارم" سادهدو فنجان قهوه ی ...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط