سبز صورتی
سبز صورتی
پارت ۳
دامیان: آنیا تو برو اتاق من یه چند دقیقه دیگه میام
آنیا:باشه
دامیان رفت و گردنبند رو خرید و رفت پیشه نوچه هایش
نویسنده:نمی دونم اسم نوچه هایش چیست تو کامنتا بگید
رفت دم در اتاق اونا ولی دید که نیستند
رفت پیشه بکی
بکی:آه دامیان تو اینجا چیکار می کنی ؟
دامیان:من این گردنبند رو برای آنیا خریدم بنظرت خوبه
بکی:آره ولی اینو باید یه موقع خوب اینو بهش بدی
دامیان: مثلاً کی
بکی: امروز موقع غروب بهش بده
دامیان:باشه
موقعیت: غروب
دامیان دست آنیا رو کشید و برد لبه دریا
آنیا برایش سوال بود که چرا دامیان اوردتش اینجا
دامیان: آنیا من می خواستم که اینو بهت بدم
آنیا تا گردنبند رو دید یه جوری خوشحال شد
که لپ دامیان رو بوسید وما اینجا دامیان نداشتیم ما رب گوجهفرنگی داشتیم
ببخشید که کم بود آخه زنداییم فوت کرده حالم خوب نبود اونقدر فردا صبح دوباره پارت میدم بازم ببخشید 😓😓
پارت ۳
دامیان: آنیا تو برو اتاق من یه چند دقیقه دیگه میام
آنیا:باشه
دامیان رفت و گردنبند رو خرید و رفت پیشه نوچه هایش
نویسنده:نمی دونم اسم نوچه هایش چیست تو کامنتا بگید
رفت دم در اتاق اونا ولی دید که نیستند
رفت پیشه بکی
بکی:آه دامیان تو اینجا چیکار می کنی ؟
دامیان:من این گردنبند رو برای آنیا خریدم بنظرت خوبه
بکی:آره ولی اینو باید یه موقع خوب اینو بهش بدی
دامیان: مثلاً کی
بکی: امروز موقع غروب بهش بده
دامیان:باشه
موقعیت: غروب
دامیان دست آنیا رو کشید و برد لبه دریا
آنیا برایش سوال بود که چرا دامیان اوردتش اینجا
دامیان: آنیا من می خواستم که اینو بهت بدم
آنیا تا گردنبند رو دید یه جوری خوشحال شد
که لپ دامیان رو بوسید وما اینجا دامیان نداشتیم ما رب گوجهفرنگی داشتیم
ببخشید که کم بود آخه زنداییم فوت کرده حالم خوب نبود اونقدر فردا صبح دوباره پارت میدم بازم ببخشید 😓😓
۴.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.