در سرم هست که همسایه ی دریا باشم

در سرم هست که همسایه ی دریا باشم
دل به دریا بزنم یک قزل آلا باشم

در سرم هست نسیم سحر دریا را
صبح هر روزفرو برده مسیحا باشم

بارو بندیل سفر بسته دلم میخواهد
سمت دریا بروم ساکن آنجا باشم

چند سالیست که دل قصدبریدن دارد
سعی کردم نشد اماکه زلیخا باشم
دیدگاه ها (۳)

چقدر خاطره‌ی ناتمام دارم من...که اسم تک تکشان حکمت است و تقد...

بنویسید؛که اشعارمن از سوز دل است...بنویسید؛که دنیای من از خش...

گاهی،کسانی که هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند، می توانند احس...

الراقین أخلاقهم هُم أکثر الناس مُعاناة فی هذه الحیاه..فعلاً ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط