(pt ,2)
(pt ,2)
( ما دوتا بهترینیم )
ا.ت با چشمایی گرد نگام میکرد و گفت : اون دو نفر پشت سرمون کین ( با ترس و داد)
ا.ت ویو
من یادم ک اون جملرو گفتم ولی بعدش یک دفعه بیهوش شدم الان هم داخل یک امارت خیلی بزرگ ک یکم دل گیره اخه بیشتر لوازم سیاه یا رنگ تیره هست .
بعد رفتم ک تهیونگ رو پیدا کنم ک داخل یک اتاق بود ولی هنوز دست و پاش بسته بود .
رفتم پیشش.
تهیونگ : ا.ت بیا دست و پامو باز کن
ا.ت : الان ، الان
تهیونگ ا.ت من ی موبایل دارم می تونیم ب جانکوک و جیمین بگیم ک بیان
ا.ت ویو
تهیونگ ب دوستاش زنگ زد و گفت ک بیان منم خیلی ترسیده بودم همینک گوشی رو قطع کردیم دو نفر با ماسک های سیاه و ترسناک درو باز کردن .
اون دو نفر : زود باشید ببینم بیاید داخل این اتاق ( با داد )
من و تهیونگ هم رفتیم .
رسیدیم ب ی جایی ک خیلی ترسناک بود .
ا.ت : تهیونگ من میترسم فکر کنم اونا مافیان
تهیونگ: ا.ت نترس من اینجام تازه فکر نکن اونا واقعا مافیان
تهیونگ ویو
چند دقیقه بعد اون اومد و مارو ب ی دونه طناب بستن
و محکم میزدن و ا.ت گریه میکرد منم دوست نداشتم گریه کردن اونو ببینم داد زدم وگفتن
تهیونگ : بس کنید اون دختر رو نزنید ( با داد و عصبانیت)
ا.ت ویو
تهیونگ تا این حرف رو زد اونو باز کردن و ب ی جای دیگ بردن ، و من هم اینجا تنها موندم و خیلی نگران تهیونگ بودم و بیشتر اشک ریختم تا در باز شد و دو نفری ک بنظر ادم های خوبی بودن اومدن داخل ...
بقیش برای پارت بعد
اگه قلط املایی داره ببخشید
شرایت :
همون پنج تا لایک
مرسی :)
( ما دوتا بهترینیم )
ا.ت با چشمایی گرد نگام میکرد و گفت : اون دو نفر پشت سرمون کین ( با ترس و داد)
ا.ت ویو
من یادم ک اون جملرو گفتم ولی بعدش یک دفعه بیهوش شدم الان هم داخل یک امارت خیلی بزرگ ک یکم دل گیره اخه بیشتر لوازم سیاه یا رنگ تیره هست .
بعد رفتم ک تهیونگ رو پیدا کنم ک داخل یک اتاق بود ولی هنوز دست و پاش بسته بود .
رفتم پیشش.
تهیونگ : ا.ت بیا دست و پامو باز کن
ا.ت : الان ، الان
تهیونگ ا.ت من ی موبایل دارم می تونیم ب جانکوک و جیمین بگیم ک بیان
ا.ت ویو
تهیونگ ب دوستاش زنگ زد و گفت ک بیان منم خیلی ترسیده بودم همینک گوشی رو قطع کردیم دو نفر با ماسک های سیاه و ترسناک درو باز کردن .
اون دو نفر : زود باشید ببینم بیاید داخل این اتاق ( با داد )
من و تهیونگ هم رفتیم .
رسیدیم ب ی جایی ک خیلی ترسناک بود .
ا.ت : تهیونگ من میترسم فکر کنم اونا مافیان
تهیونگ: ا.ت نترس من اینجام تازه فکر نکن اونا واقعا مافیان
تهیونگ ویو
چند دقیقه بعد اون اومد و مارو ب ی دونه طناب بستن
و محکم میزدن و ا.ت گریه میکرد منم دوست نداشتم گریه کردن اونو ببینم داد زدم وگفتن
تهیونگ : بس کنید اون دختر رو نزنید ( با داد و عصبانیت)
ا.ت ویو
تهیونگ تا این حرف رو زد اونو باز کردن و ب ی جای دیگ بردن ، و من هم اینجا تنها موندم و خیلی نگران تهیونگ بودم و بیشتر اشک ریختم تا در باز شد و دو نفری ک بنظر ادم های خوبی بودن اومدن داخل ...
بقیش برای پارت بعد
اگه قلط املایی داره ببخشید
شرایت :
همون پنج تا لایک
مرسی :)
۳۷.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.