وانشات از Joungkook
بارون شدت گرفته بود.
دیگه باید تمومش میکرد.
نباید میذاشت کسی که باهاش دنیارو یجور دیگه دیده قربانی سرطانش بشه.
باید تمومش میکرد.
رو نیمکت زیر نور چراغ خیابونی، زیر بارون، کنار سنگفرشا بود که عزمشو جزم کرد و خاست حرفشو بزنه.
-جونگکوکا..
+جانم؟
-بیا تمومش کنیم.
-چیرو؟
ا.ت با صدای بغض داری زمزمه کرد:
+این رابطه... از همون اولشم اشتباه بود. از همون اول که مخالفتای خانوادم شرو شده بود باید میفهمیدیم که نباید ادامه بدیم.
پسرک بغض کرد. یعنی تنها عشق زندگیش.. داشت حرف از جدایی میزد؟
+ا.ت چه اشتباهی ازم سرزده؟ رابطمون که داشت خوب پیش میرفت؟ چی شد؟
اشکاش شرو به ریختن کردن.
بارون ایستاد.
انگار ابرام میدونستن الان وقت خوبی نیست برای باریدن، انگار ابرام نفسشون حبس شده بود.
تنها چیزی که ا.ت میتونست حسش کنه، خفه شدنش توسط بغضش بود... مگه میتونست جلوی ترکیدنشو بگیره؟
-تمومش کن جونگکوکا...
+چیرو تمومش کنم؟؟ هااننن؟
-تو باید درکم کنی، حتی اگ الان ترکت نکنم.. بعد دوماه درد بدتریو تجربه میکنی.. مطمئن باش جونگکوکا... فقط اینو بدون که خیلی دوستت دارم
+دوسم داری؟ پس چرا داری ترکم میکنی؟ پس چرا داری تنهام میذاری؟
-چون مجبورم.. دیگه نمیتونم بیشتر ازاین ادامه بدم... دیگه بریدم جونگکوکا..
+نمیدونم برای چی داری اینکارو میکنی... ولی اینو بدون حق من این نبود.. من حاضر بودم تمام دنیامو به پات بریزم ا.ت..
ا.ت دستاشو دور صورت کوک قاب کرد..چی میتونست قشنگتر از صورت قاب شدهی تنها عشق زندگیش باشه؟ ولی اون نمیتونست.. اون نمیتونست بذاره کوک هرروزو با ترس مرگ ا.ت بر اثر بیماریش سر کنه.. باید ترکش میکرد.
-خداحافظ زندگیم.
«75 روز بعد»
اشکاش روی خاک قبر عشق مردش سرازیر میشدن. یعنی سرنوشت اینقد بیرحم شده بود که اینجوری بیوفته به جون پسرک بیچاره؟
تو بچگیش یتیم شده بود و الان کسی که حاضر بود تمام زندگیشو از دست بده.. از این دنیا رفته بود.
+ا.ت عزیزکم. چرا همون لحظه بهم نگفت؟ چرا گذاشتی قلبم له بشه؟ ما میتونستیم باهم شاد باشیم... حداقل این دوماهی که نفس میکشیدی رو میتونستیم باهم زندگی کنیم. باید بهم میگفتی تومور داری تا بتونم کمکت کنم خوب بشی.. میتونستیم باهم درمانتو ادامه بدیم... چقد زود ناامید شدی...
تو همون دختر پرشوری بودی که همیشه میخندید؟ اونشب باید حدس میزدم که تو خودت نبودی.. باید میفهمیدم که تو به این راحتیا دل نمیکندی.. امروز میام پیشت، قول میدم تو زندگی بعدیم پروانهای باشم که دور گلش میگرده و هیچ وقت ترکش نمیکنه، حتی نمیذاره کسی از شاخه بچینتش.. قول میدم.
✓ #Victoria ~ #Jungkook ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @fan_bts_ot7
دیگه باید تمومش میکرد.
نباید میذاشت کسی که باهاش دنیارو یجور دیگه دیده قربانی سرطانش بشه.
باید تمومش میکرد.
رو نیمکت زیر نور چراغ خیابونی، زیر بارون، کنار سنگفرشا بود که عزمشو جزم کرد و خاست حرفشو بزنه.
-جونگکوکا..
+جانم؟
-بیا تمومش کنیم.
-چیرو؟
ا.ت با صدای بغض داری زمزمه کرد:
+این رابطه... از همون اولشم اشتباه بود. از همون اول که مخالفتای خانوادم شرو شده بود باید میفهمیدیم که نباید ادامه بدیم.
پسرک بغض کرد. یعنی تنها عشق زندگیش.. داشت حرف از جدایی میزد؟
+ا.ت چه اشتباهی ازم سرزده؟ رابطمون که داشت خوب پیش میرفت؟ چی شد؟
اشکاش شرو به ریختن کردن.
بارون ایستاد.
انگار ابرام میدونستن الان وقت خوبی نیست برای باریدن، انگار ابرام نفسشون حبس شده بود.
تنها چیزی که ا.ت میتونست حسش کنه، خفه شدنش توسط بغضش بود... مگه میتونست جلوی ترکیدنشو بگیره؟
-تمومش کن جونگکوکا...
+چیرو تمومش کنم؟؟ هااننن؟
-تو باید درکم کنی، حتی اگ الان ترکت نکنم.. بعد دوماه درد بدتریو تجربه میکنی.. مطمئن باش جونگکوکا... فقط اینو بدون که خیلی دوستت دارم
+دوسم داری؟ پس چرا داری ترکم میکنی؟ پس چرا داری تنهام میذاری؟
-چون مجبورم.. دیگه نمیتونم بیشتر ازاین ادامه بدم... دیگه بریدم جونگکوکا..
+نمیدونم برای چی داری اینکارو میکنی... ولی اینو بدون حق من این نبود.. من حاضر بودم تمام دنیامو به پات بریزم ا.ت..
ا.ت دستاشو دور صورت کوک قاب کرد..چی میتونست قشنگتر از صورت قاب شدهی تنها عشق زندگیش باشه؟ ولی اون نمیتونست.. اون نمیتونست بذاره کوک هرروزو با ترس مرگ ا.ت بر اثر بیماریش سر کنه.. باید ترکش میکرد.
-خداحافظ زندگیم.
«75 روز بعد»
اشکاش روی خاک قبر عشق مردش سرازیر میشدن. یعنی سرنوشت اینقد بیرحم شده بود که اینجوری بیوفته به جون پسرک بیچاره؟
تو بچگیش یتیم شده بود و الان کسی که حاضر بود تمام زندگیشو از دست بده.. از این دنیا رفته بود.
+ا.ت عزیزکم. چرا همون لحظه بهم نگفت؟ چرا گذاشتی قلبم له بشه؟ ما میتونستیم باهم شاد باشیم... حداقل این دوماهی که نفس میکشیدی رو میتونستیم باهم زندگی کنیم. باید بهم میگفتی تومور داری تا بتونم کمکت کنم خوب بشی.. میتونستیم باهم درمانتو ادامه بدیم... چقد زود ناامید شدی...
تو همون دختر پرشوری بودی که همیشه میخندید؟ اونشب باید حدس میزدم که تو خودت نبودی.. باید میفهمیدم که تو به این راحتیا دل نمیکندی.. امروز میام پیشت، قول میدم تو زندگی بعدیم پروانهای باشم که دور گلش میگرده و هیچ وقت ترکش نمیکنه، حتی نمیذاره کسی از شاخه بچینتش.. قول میدم.
✓ #Victoria ~ #Jungkook ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @fan_bts_ot7
۱۵.۶k
۰۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.