دختر خالم بچه بود رفته بودیم رامسر عینک آفتابی خواست براش

دختر خالم بچه بود رفته بودیم رامسر عینک آفتابی خواست براش نخریدن ؛
بعد از این که کلی گریه کرد رفتن گرفتن اما اون عینکشو انداخت تو دریا گفت بعد از این که این همه گریه کردم میخوام چی کار دیگه!
حالا منم همون خدایا .
دیدگاه ها (۰)

‏⭕قبل از اینکه فرزندت با آدم های موفق مقایسه کنی خودت رو با ...

خیلی خوبه لعنتیسریال =نوش جان اعلیحضرت

'رو به رو شدن با حقیقت به این معنی نیست که همه چیز حل میشه، ...

:)

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط