وقتی میاد داخل آزمایشگاه و متوجه نمیشیم یعنی یه اتفاقی اف
وقتی میاد داخل آزمایشگاه و متوجه نمیشیم یعنی یه اتفاقی افتاده و مثل همیشه من اولین نفری هستم که متوجه میشم و تنها کسی که تلاش میکنه حالشو تغییر بده. توی این 4 سال اونقدری از زندگیش میدونم که به خودم اجازه بدم وارد حریم خصوصیش بشم.
از اول صبح به هر شکلی بلد بودم تلاش کردم سکوتش رو بشکنم. شدنی نبود انگار. راه رفتم و تیکه انداختم. تهش گفت خیلی دمغم...
وقتی اینطور بهم میریزه میفهمم مشکل توی خونه است. 4 ساله میشناسمش.
بهش میگم تو این هوا کیک بستنی می چسبه.
لبخند میزنه و نگاهم میکنه.
بهش میگم :ببین عصر بستنی رو ازت میگیرما...لبخند میزنه...
وسط شیفت عصر سکوت میکنم. میفهمم بغض داره. میگم خب حالا. گریه نکن. بگو ببینم کدوم کشتی هات غرق شده...
حرف میزنه و من فقط گوش میدم.من معمولا گوش خوبی هستم. احساس میکنم سبک شده.
توی شلوغی شیفت میگه برو بستنی بخور. یه بستنی خریدم که کیک هم هست☺ ️
بهش میگم ببین... بعضی وقتا آدمها از یه چیزی ناراحتند اما به یه چیز دیگه گیر میدن...
هفته سختی داشتین هر دو. دلتنگی گاهی آدمو بهونه گیر میکنه. درست میشه...
لبخند میزنه...
گوشیش زنگ میخوره...
از اول صبح به هر شکلی بلد بودم تلاش کردم سکوتش رو بشکنم. شدنی نبود انگار. راه رفتم و تیکه انداختم. تهش گفت خیلی دمغم...
وقتی اینطور بهم میریزه میفهمم مشکل توی خونه است. 4 ساله میشناسمش.
بهش میگم تو این هوا کیک بستنی می چسبه.
لبخند میزنه و نگاهم میکنه.
بهش میگم :ببین عصر بستنی رو ازت میگیرما...لبخند میزنه...
وسط شیفت عصر سکوت میکنم. میفهمم بغض داره. میگم خب حالا. گریه نکن. بگو ببینم کدوم کشتی هات غرق شده...
حرف میزنه و من فقط گوش میدم.من معمولا گوش خوبی هستم. احساس میکنم سبک شده.
توی شلوغی شیفت میگه برو بستنی بخور. یه بستنی خریدم که کیک هم هست☺ ️
بهش میگم ببین... بعضی وقتا آدمها از یه چیزی ناراحتند اما به یه چیز دیگه گیر میدن...
هفته سختی داشتین هر دو. دلتنگی گاهی آدمو بهونه گیر میکنه. درست میشه...
لبخند میزنه...
گوشیش زنگ میخوره...
۹.۷k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.