فیک ستاره ای در دل تاریکی💫
#فیک_ستارهایدردلتاریکی💫
#پارت۳
بعد چند دقیقه با یه چسب زخم و یه شیر توت فرنگی بالا سرم واستاد...
سرمو بالا اوردم و به چشمای نافذش نگاه کردم.
سریع نگاهشو برگردوند و بطری شیر رو داد دستم.
روی زانوش نشست و چسب زخم رو آروم زد روی پام که زخم شده بود.
از جاش بلند شد و نگاهی به من انداخت.
سرشو خم کرد و یه بوسه روی پیشونیم زد:)
تا چند دقیقه تو شوک بودم.
اطرافو نگاه کردم اما اون پسره نبود.
با خودم گفتم شاید خواب میبینم.
یه نیشکون از خودم گرفتم که صدام تا اونور شهر رفت!!!
واقعیت بود خواب نمیدیدم؛اما...اما چرا منو...بوسید؟!
.
.
.
یه شومیز صورتی با یه دامن کوتاه مشکی،موهامو هم باز شونه کردم و باز گذاشتم.
"عکس استایل در پست بعد"
امروز مصاحبه کاری با یه شرکت بزرگ داشتم و سعی میکردم به ظاهرم برسم.
آرایش ملایم کردم تا زیاد تو چشم نباشم.
برای آخرین بار تو آینه به خودم نگاه کردم و یه بوس پروازی برای خودم فرستادم^-^ (ببعی:چه خودپسند=/)
به این کار نیاز داشتم. باید حتما پول عمل مامان رو جور میکردم.
.
.
.
.
پول تاکسی رو حساب کردم و روبری ساختمون بزرگ شرکت واستادم.
وااااو چقد بلند بوووود..!
قطعا یکی از بلندترین ساختمون های سئوله.
وارد شرکت شدم.
رفتم سمت منشی و گفتم برای مصاحبه و استخدام اومدم.
یه فرم بهم داد و گفت منتظر بمونم...
بعد 15 مین اسممو صدا زد و رفتم داخل..
یه پسر با موهای مشکی و...
عه این همون پسرس که اون روز خوردم بهش و پخش زمین شدم:|
سرشو از رو برگه ها بلند کرد و با دیدنم شوکه شدo_O
سخنی از ببعی:حمایت کنین وگرنه به نویسنده میگم سوهیونو بکشه و بعد تهگی بسازه😐👐
لایک و کامنت یادتون نره💕
نویسنده= @tatalitygirl.6
#پارت۳
بعد چند دقیقه با یه چسب زخم و یه شیر توت فرنگی بالا سرم واستاد...
سرمو بالا اوردم و به چشمای نافذش نگاه کردم.
سریع نگاهشو برگردوند و بطری شیر رو داد دستم.
روی زانوش نشست و چسب زخم رو آروم زد روی پام که زخم شده بود.
از جاش بلند شد و نگاهی به من انداخت.
سرشو خم کرد و یه بوسه روی پیشونیم زد:)
تا چند دقیقه تو شوک بودم.
اطرافو نگاه کردم اما اون پسره نبود.
با خودم گفتم شاید خواب میبینم.
یه نیشکون از خودم گرفتم که صدام تا اونور شهر رفت!!!
واقعیت بود خواب نمیدیدم؛اما...اما چرا منو...بوسید؟!
.
.
.
یه شومیز صورتی با یه دامن کوتاه مشکی،موهامو هم باز شونه کردم و باز گذاشتم.
"عکس استایل در پست بعد"
امروز مصاحبه کاری با یه شرکت بزرگ داشتم و سعی میکردم به ظاهرم برسم.
آرایش ملایم کردم تا زیاد تو چشم نباشم.
برای آخرین بار تو آینه به خودم نگاه کردم و یه بوس پروازی برای خودم فرستادم^-^ (ببعی:چه خودپسند=/)
به این کار نیاز داشتم. باید حتما پول عمل مامان رو جور میکردم.
.
.
.
.
پول تاکسی رو حساب کردم و روبری ساختمون بزرگ شرکت واستادم.
وااااو چقد بلند بوووود..!
قطعا یکی از بلندترین ساختمون های سئوله.
وارد شرکت شدم.
رفتم سمت منشی و گفتم برای مصاحبه و استخدام اومدم.
یه فرم بهم داد و گفت منتظر بمونم...
بعد 15 مین اسممو صدا زد و رفتم داخل..
یه پسر با موهای مشکی و...
عه این همون پسرس که اون روز خوردم بهش و پخش زمین شدم:|
سرشو از رو برگه ها بلند کرد و با دیدنم شوکه شدo_O
سخنی از ببعی:حمایت کنین وگرنه به نویسنده میگم سوهیونو بکشه و بعد تهگی بسازه😐👐
لایک و کامنت یادتون نره💕
نویسنده= @tatalitygirl.6
۱۹.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.