رفتن تا ما بمانیم
رفتن تا ما بمانیم
کشته شدن در بدترین شرایط اما ذلت نپذیرفتن
ما چی? حاضریم در هر شرایطی سازش کنیم?
الوارثین:
🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹
🍃 🌷
#فرشته_گل_آلود
#غواص_شهید
#سید_مصطفی_خاتمیان
گردان قمر بنی هاشم علیه السلام
✍ 🏿 ✍ 🏿 راوی :#جعفر_طهماسبی
حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار #نهر_عرایض به آب افتادیم...#غواص_های
_اطلاعات و #تخریب جلو میرفتند و من و #علی پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون #حضرت_صاحب علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل #جزیره_ام_الرصاص رسید
حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک #جزیره_ماهی درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله #آر_پی_جی رو بزن توی دریچه سنگر تیربار..
من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم...
گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن...
تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند....
قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ...
وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...#آقاسید...#آقا سید...چی شد...
بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود....
هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم .
توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک...
مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه #سر و #صورت و #پهلو مورد اصابت قرار گرفتند ....
صدای #قایق_ها میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین....
وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا #سید_مصطفی_خاتمیان که گونه سمت چپش گود رفته بود...
یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود.....
چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ...
.سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش .....
هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده .
گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1
راوی:جعفرطهماسبی
🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹
🍃 🍂 🌷 🌹 @alvaresinchannel
کشته شدن در بدترین شرایط اما ذلت نپذیرفتن
ما چی? حاضریم در هر شرایطی سازش کنیم?
الوارثین:
🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹 🍂 🍃 🌷 🌹
🍃 🌷
#فرشته_گل_آلود
#غواص_شهید
#سید_مصطفی_خاتمیان
گردان قمر بنی هاشم علیه السلام
✍ 🏿 ✍ 🏿 راوی :#جعفر_طهماسبی
حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار #نهر_عرایض به آب افتادیم...#غواص_های
_اطلاعات و #تخریب جلو میرفتند و من و #علی پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون #حضرت_صاحب علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل #جزیره_ام_الرصاص رسید
حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک #جزیره_ماهی درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله #آر_پی_جی رو بزن توی دریچه سنگر تیربار..
من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم...
گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن...
تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند....
قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ...
وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...#آقاسید...#آقا سید...چی شد...
بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود....
هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم .
توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک...
مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه #سر و #صورت و #پهلو مورد اصابت قرار گرفتند ....
صدای #قایق_ها میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین....
وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا #سید_مصطفی_خاتمیان که گونه سمت چپش گود رفته بود...
یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود.....
چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ...
.سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش .....
هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده .
گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1
راوی:جعفرطهماسبی
🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹 🍃 🍂 🌷 🌹
🍃 🍂 🌷 🌹 @alvaresinchannel
۵.۱k
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.