تصور کن برنده یک مسابقه شدی و

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و
جایزه ات اینه که:
بانک هرروز صبح یک حساب برات باز میکنه و
توش
هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار
پول میگذاره
ولی دوتا شرط داره:

یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی،
وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس میگیرند.
نمیتونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای بریزی...

شرط بعدی اینه که
بانک میتونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و
بگه جایزه تموم شد.

حالا بگو چه طوری عمل میکنی؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

«همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم:
"زمان".

این حساب با ثانیه ها پر میشه.
هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و
شب که میخوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به
روز بعد منتقل کنیم.

لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته.
هرروز صبح جادو میشه و هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما میدن.

یادت باشه که من و تو فعلا” از این نعمت برخورداریم ولی خدامیتونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.

پس قدره خودتو بدون و خوب زندگی کن،
با عشق ...
با امید ...
با شادی...
دیدگاه ها (۳)

یکی از دوستام حرف قشنگی زد،گفت:دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری...

..از عشق تو هرجا که غزل دید غزل گفتهر گاه دلش بهر تو لرزید ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط