شب ها به پهلو میخوابمپاهایم را در شکمم جمع میکنمجنین گونه!به این امید که فردا متولد شوم...اما در عجبم که سالهاست بستر مرا آبستن استو من چه گستاخانه...نه سقط میشوم ... نه متولد..