من از نویسنده ها میترسم آدم های خطرناکی هستند همان کسانی

من از نویسنده ها میترسم، آدم های خطرناکی هستند همان کسانی که میتوانند فرق نگاه معمولی و نگاهی که باردار عشق است را بفهمند، آن هایی که از هر رفتار ساده ات شعری بلند می سرایند و از هر قدمت ، خیابان را فرش میکنند.
من از نویسنده ها میترسم ، آن ها میتوانند در خیالشان تو را در آغوش بِکشند و با بی محلی ات تو را در خاطراتشان بُکشند و سال های سال برایت عزاداری کنند.
آن هایی که قلمشان ذهنشان است و از دود کردن سیگار هم وهم معاشقه برشان میدارد ، از آن هایی که حتی اخمت از آفتاب هم میتواند برایشان یک کتاب پر تیراژ باشد.

من از نویسنده ها میترسم، آن ها پایان همه ی قصه های عاشقانه را میدانند، جنس همه ی خاطرات را میدانند، آن ها بلدند دنیا یشان را با یک قهقه رنگی کنند و با یک اشک سیاه.
آن ها، آن ها موجودات ترسناکی هستند، تنها گذاشتن آن ها میتواند درام ترین داستان ها را رقم بزند، داستانی که ممکن است سال ها بعد دخترت با آن ساعت ها گریه کند .. من از نویسنده ها، از گریه های دخترم .. میترسم...

#مهتاب_خلیفپور
@saghar1041
دیدگاه ها (۱)

بگذار زندگی راه خودش را برود..بگذار خیال کند که ما هنوزبرای ...

وقتی دوستت مربی مهد کودک میشه و نقاشی بلد نیست و به تو بگه ب...

شده تقدیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟ سالها گیرِ کسی باشی و قسمت ...

العفو نخوان! قبل از خداباید کسی تورا ببخشدکه بعد از تو سنگدل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط