مانت شازده کوچولو

مانت شازده کوچولو

پارت ۱۲۸

ارسلان: وقتی آدم شوهرش از سرکار میاد میره بغل شوهرش نه که بچه هاشو بغل کنه

اهو:بابایی حسویی نتون

ارس:لاس میده

نفس:بابای حسود

ارسلان: ماشید برید تو اتاقتون ببینم پاشید

دیانا: عه ارسلان بچه هامونن اشکال نداره

ارسلان: شما فقط و فقط باید منو بغل کنی

دیانا: ارسلان

ارسلان: همین و بس

دیانا: دیوونه

ارسلان: هروقت مت نبودم اونارو بغل کن

دیانا: خنده ای کردم

این رمانم به خوبی و خوشی تموم شد
پایان نظرتون چی بود
رمان بعدی بزارم
دیدگاه ها (۱۸)

اصلا فهمیدید تابستون چطور رفت🥺💔خدایا من نمیخوام😭😭فردا باید ب...

رمان بغلی منپارت اولارسلان: حالم بد بود سرم درد میکرد رفتم ک...

مان شازده کوچولو پارت ۱۲۷ارسلان: چیزی نیست باید یه جند وقت ت...

ان شازده کوچولو پارت ۱۲۶ارسلان: متوجه‌ شدم به سمت اتاق دیانا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط