یه چی بگم باورتون نمیشه
و بابابزرگم از طرف بابام قدیما توی یه روستا توی مهاباد به اسم قرقشلاق زندگی میکرد و یه باغ نمیدونم چند هکتاری داشت.
هنوزم که هنوزه خونه مون و اون باغ هست...
بعد برای چهارشنبه سوری با خانواده عمه ام و دوست بابام به اون روستا رفتیم... وقتی رسیدیم... همه چی عادی بود دیگه
بعد دوست بابام یه دختر داره 2 سال از من کوچیک تره. عمه ام هم یه دختر همسن من داره با یه پسر همسن برادرم
خانواده من هم خودمم و برادرم و خواهرم
خلاصه شام خوردیم و این جور چیزا تا اینکه شب شد... من و دختر عمه ام توی تلگرام میچرخیدیم. برادرم و پسر عمه ام با هم توی بیرون ترقه میترکوندند و خواهرم هم... یادم نیست... دختر دوست بابام هم با اونا بود...
ادامه شو پست بعد میگم😐
هنوزم که هنوزه خونه مون و اون باغ هست...
بعد برای چهارشنبه سوری با خانواده عمه ام و دوست بابام به اون روستا رفتیم... وقتی رسیدیم... همه چی عادی بود دیگه
بعد دوست بابام یه دختر داره 2 سال از من کوچیک تره. عمه ام هم یه دختر همسن من داره با یه پسر همسن برادرم
خانواده من هم خودمم و برادرم و خواهرم
خلاصه شام خوردیم و این جور چیزا تا اینکه شب شد... من و دختر عمه ام توی تلگرام میچرخیدیم. برادرم و پسر عمه ام با هم توی بیرون ترقه میترکوندند و خواهرم هم... یادم نیست... دختر دوست بابام هم با اونا بود...
ادامه شو پست بعد میگم😐
- ۱.۱k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط