어릴 적 결혼 🖤💜
어릴 적 결혼 🖤💜
P۱۹
ویو کوک:عموم بهم زنگ زد سریع جواب دادم گفت بیاد ب آدرسی که برام بفرستاد رفتم تواون آدرس یه عمارت بود ا.ت و عموم اومده بودند بیرون ا.ت داشت گریه میکرد جوری که العان از حال میرفت دستش خونی بود با نگاه کردن ب دستش شوکه شدم
ا.ت:میسووووو«داد و گریه»
کوک:م..میسو؟
دویدم سمتشون
کوک:ا.ت ا.ت حالت خوبه
جین:همسرت تاوان کارشو پس داد میتونی ببریش
کوک:چ..چی چه تاوانی؟
ا.ت:هق ک....کوک من میسو رو ...
کوک:میسو رو ؟
ا.ت:کشتم «گریه و داد»
کوک:چ..چی ..چرا «شوکه»
جین:نه نه شوکه نشو من ب ا.ت داروی هاری دادم و العان جنازه میسو رو میارن
کوک:ت.تو چ جوری عمویی هستی هااا«داد»
کوک:تو کارت شده کشتن بچه های کوچیک؟
جین:برو برو حوصله شما رو ندارم
کوک:ا.ت ب..بیا بریم خونه
ا.ت:وایسا کجا بریم میسو میسو مامانی بیا بریم، بریم خونه با عروسکات بازی کنیم بریم شهربازی برات بستنی بگیرم میسو کجاییی
کوک:بیا ما بریم باز میام دنبال میسو باشه
ا.ت:قول بده میاریش
کوک:بیا بیا بریم
ا.ت:بریم
«(۲ماه بعد) »
ویو کوک:دو ماه ا.ت ب زور غذا میخوره کلا لباس میسو دستشه و گریع میکنه«عکس لباس میسو اسلاید دوم»
در اتاق میسو رو باز کردم مثل همیشه لباس میسو دستش بود گریه های بیصدا میکرد
کوک:ا.ت بیا غذا تو بخور
ا.ت :گفتم که نمیخورم
کوک:بیا بخور
ا.ت:.......
کوک:ا.ت «داد»
ا.ت:هااا چیه هاااا چیکارم داری ولم کنید دیگه«گریه»
کوک:میسو رفته با این کارات بر نمیگرده
ا.ت:ت..تو چی جوری میتونی همچین حرفی بزنی ها تو دل نداری یکم دلت براش تنگ نگرفته هااا؟«داد»
کوک:دو ماه از اون موضوع میگذره بس کن دیگه
ا.ت:چطور عموت با اینکه چهار سال از اون موضوع گذشته بود باز برگشت هاااا ؟
کوک:تو نمیخوای انتقام بگیری
ا.ت :م..میخوام
کوک:..........
دستم درد گرفت بعقیه رو دو ساعت دیگه میزارم ✌️🖤
P۱۹
ویو کوک:عموم بهم زنگ زد سریع جواب دادم گفت بیاد ب آدرسی که برام بفرستاد رفتم تواون آدرس یه عمارت بود ا.ت و عموم اومده بودند بیرون ا.ت داشت گریه میکرد جوری که العان از حال میرفت دستش خونی بود با نگاه کردن ب دستش شوکه شدم
ا.ت:میسووووو«داد و گریه»
کوک:م..میسو؟
دویدم سمتشون
کوک:ا.ت ا.ت حالت خوبه
جین:همسرت تاوان کارشو پس داد میتونی ببریش
کوک:چ..چی چه تاوانی؟
ا.ت:هق ک....کوک من میسو رو ...
کوک:میسو رو ؟
ا.ت:کشتم «گریه و داد»
کوک:چ..چی ..چرا «شوکه»
جین:نه نه شوکه نشو من ب ا.ت داروی هاری دادم و العان جنازه میسو رو میارن
کوک:ت.تو چ جوری عمویی هستی هااا«داد»
کوک:تو کارت شده کشتن بچه های کوچیک؟
جین:برو برو حوصله شما رو ندارم
کوک:ا.ت ب..بیا بریم خونه
ا.ت:وایسا کجا بریم میسو میسو مامانی بیا بریم، بریم خونه با عروسکات بازی کنیم بریم شهربازی برات بستنی بگیرم میسو کجاییی
کوک:بیا ما بریم باز میام دنبال میسو باشه
ا.ت:قول بده میاریش
کوک:بیا بیا بریم
ا.ت:بریم
«(۲ماه بعد) »
ویو کوک:دو ماه ا.ت ب زور غذا میخوره کلا لباس میسو دستشه و گریع میکنه«عکس لباس میسو اسلاید دوم»
در اتاق میسو رو باز کردم مثل همیشه لباس میسو دستش بود گریه های بیصدا میکرد
کوک:ا.ت بیا غذا تو بخور
ا.ت :گفتم که نمیخورم
کوک:بیا بخور
ا.ت:.......
کوک:ا.ت «داد»
ا.ت:هااا چیه هاااا چیکارم داری ولم کنید دیگه«گریه»
کوک:میسو رفته با این کارات بر نمیگرده
ا.ت:ت..تو چی جوری میتونی همچین حرفی بزنی ها تو دل نداری یکم دلت براش تنگ نگرفته هااا؟«داد»
کوک:دو ماه از اون موضوع میگذره بس کن دیگه
ا.ت:چطور عموت با اینکه چهار سال از اون موضوع گذشته بود باز برگشت هاااا ؟
کوک:تو نمیخوای انتقام بگیری
ا.ت :م..میخوام
کوک:..........
دستم درد گرفت بعقیه رو دو ساعت دیگه میزارم ✌️🖤
۸.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.