نه مغرورم نه دلسنگم،نه از تحقیر میترسم
نه مغرورم نه دلسنگم،نه از تحقیر میترسم
پر از بغضم ولی از "اشک بی تاثیر" میترسم
حریفی خسته ام،شطرنج بازی که کم آورده
که از پیچیده بازی های این تقدیر میترسم
میایی،چای مینوشی،برایت شعر میخوانم
من از سردرد این رویای بی تعبیر میترسم
هم از شهر پر جمعیت آشفته بیزارم
هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر میترسم
دلم صحرا ودریا را به آتش میکشد روزی
ازین دیوانه،این مجنون بی زنجیر میترسم . . .
پر از بغضم ولی از "اشک بی تاثیر" میترسم
حریفی خسته ام،شطرنج بازی که کم آورده
که از پیچیده بازی های این تقدیر میترسم
میایی،چای مینوشی،برایت شعر میخوانم
من از سردرد این رویای بی تعبیر میترسم
هم از شهر پر جمعیت آشفته بیزارم
هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر میترسم
دلم صحرا ودریا را به آتش میکشد روزی
ازین دیوانه،این مجنون بی زنجیر میترسم . . .
۱.۳k
۰۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.