چایی تلخ می خورم هر صبح
چایی تلخ می خورم هر صبح
با خیال لبَت که شیرین است
قند گاهی به تلخی زهر است
تلخی روزگار هم این است
سالها پیش در جوانی ها
قند، معنای بوسه های تو بود
ای تو شیرین ترین حکایت من!
جان فرهاد، خونبهای تو بود
یاد داری که صورت ماهت
منعکس بود در دو چشمانم؟
گفته بودی به شوق لبخندت
تا ابد عاشق تو می مانم...
گفتم ای باغ سیب من، یک عمر
بوسه ها از لب تو می چینم
چشم هایم ولی پر از قند است
آه دیگر تورا نمی بینم
مثل خون، قند تلخ جاری شد
از سَرم تا به سوی پاهایم
زده این موجِ دردِ بی دردی
به تمامیِّ استخوان هایم
جنگلم سوخت یک شبه، انگار...
آتش افتاده است در بدنم
آه ای قند تلخ رحمی کن!
مزن آفت به کشتزار تنم
با خیال لبَت که شیرین است
قند گاهی به تلخی زهر است
تلخی روزگار هم این است
سالها پیش در جوانی ها
قند، معنای بوسه های تو بود
ای تو شیرین ترین حکایت من!
جان فرهاد، خونبهای تو بود
یاد داری که صورت ماهت
منعکس بود در دو چشمانم؟
گفته بودی به شوق لبخندت
تا ابد عاشق تو می مانم...
گفتم ای باغ سیب من، یک عمر
بوسه ها از لب تو می چینم
چشم هایم ولی پر از قند است
آه دیگر تورا نمی بینم
مثل خون، قند تلخ جاری شد
از سَرم تا به سوی پاهایم
زده این موجِ دردِ بی دردی
به تمامیِّ استخوان هایم
جنگلم سوخت یک شبه، انگار...
آتش افتاده است در بدنم
آه ای قند تلخ رحمی کن!
مزن آفت به کشتزار تنم
۴.۹k
۱۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.