طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هفتم
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... عمار بدون اینکه ما چیزی بگوییم اول رفت سراغ ابراهیم و ارتفاع را نشان داد و گفت: «حفظ این ارتفاع را برعهده بگیر.»
تقریباً در حاشیه شمالی روستای البرنه، تلی نه چندان بلند ولی مهم قرار داشت که عمار نگران بود دشمن آن را تصرف کند و بر اوضاع مسلط شود. قبل از اینکه ما برسیم ظاهراً حیدر را به همراه یک دسته از نیروهای نجباء فرستاده بود بالای تل، برای حفظ آنجا.
حجم آتش روی تل خیلی شدید و غیر قابل وصف بود. انگار میدانستند که باید کجا را بزنند.
به هر حال به محض صدور دستور عمار، ابراهیم سریع خودش را برای انجام مأموریت در بالای تل البرنه آماده کرد.
عمار آمد سراغ من و گفت: «مالک؛ برای اطمینان از عدم وجود شکاف در خطوط پدافندی و رفع نواقص و مشکلات احتمالی در خطوط دفاعی، باید محیط و حاشیه البرنه را بررسی کنید و یگانهای مستقر در دور تا دور آن را با یگانهای همجوار هماهنگ کنید تا مطمئن شویم هیچ نفوذی از طرف دشمن انجام نشده است. همچنین گزارش وضعیت موجود را هم لحظه به لحظه منتقل کنید.»
خوب مسلماً کار بسیار طاقت فرسا و خطرناکی بود، اما عمار به من اعتماد کرده بود. بنابراین، اطاعت کردم و بلافاصله پیاده راه افتادم برای انجام این کار.
هنوز چند قدمی دور نشده بودم که عمار گفت: «با این تیم برو تا تأمین هم داشته باشی.»
من و هفت نفر دیگر راه افتادیم و رفتیم. بعضی از مناطق حاشیه روستاها اصلا مشخص نبود که در اشغال دشمن است یا هنوز تحت تصرف ماست. ساختمانهای حاشیه روستا را باید یک به یک چک میکردم که خودی داخل آن هست یا نه.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_هفتم
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... عمار بدون اینکه ما چیزی بگوییم اول رفت سراغ ابراهیم و ارتفاع را نشان داد و گفت: «حفظ این ارتفاع را برعهده بگیر.»
تقریباً در حاشیه شمالی روستای البرنه، تلی نه چندان بلند ولی مهم قرار داشت که عمار نگران بود دشمن آن را تصرف کند و بر اوضاع مسلط شود. قبل از اینکه ما برسیم ظاهراً حیدر را به همراه یک دسته از نیروهای نجباء فرستاده بود بالای تل، برای حفظ آنجا.
حجم آتش روی تل خیلی شدید و غیر قابل وصف بود. انگار میدانستند که باید کجا را بزنند.
به هر حال به محض صدور دستور عمار، ابراهیم سریع خودش را برای انجام مأموریت در بالای تل البرنه آماده کرد.
عمار آمد سراغ من و گفت: «مالک؛ برای اطمینان از عدم وجود شکاف در خطوط پدافندی و رفع نواقص و مشکلات احتمالی در خطوط دفاعی، باید محیط و حاشیه البرنه را بررسی کنید و یگانهای مستقر در دور تا دور آن را با یگانهای همجوار هماهنگ کنید تا مطمئن شویم هیچ نفوذی از طرف دشمن انجام نشده است. همچنین گزارش وضعیت موجود را هم لحظه به لحظه منتقل کنید.»
خوب مسلماً کار بسیار طاقت فرسا و خطرناکی بود، اما عمار به من اعتماد کرده بود. بنابراین، اطاعت کردم و بلافاصله پیاده راه افتادم برای انجام این کار.
هنوز چند قدمی دور نشده بودم که عمار گفت: «با این تیم برو تا تأمین هم داشته باشی.»
من و هفت نفر دیگر راه افتادیم و رفتیم. بعضی از مناطق حاشیه روستاها اصلا مشخص نبود که در اشغال دشمن است یا هنوز تحت تصرف ماست. ساختمانهای حاشیه روستا را باید یک به یک چک میکردم که خودی داخل آن هست یا نه.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۱.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.