رمان ناے ســـــوخـتـہ
رمان #ناے_ســـــوخـتـہ
مـــــادرانه :
علی می خندید و من هم از لبخند زیبای علی می خندیدم ...!
صدای گرفته علی هنوز توی ذهنم می پیچید :
هــــیـچ چیز دست من و تـــو نیست ...
فقط خــــدا ...
خــدا ...
خـدا ...!
مـــــادرانه :
علی می خندید و من هم از لبخند زیبای علی می خندیدم ...!
صدای گرفته علی هنوز توی ذهنم می پیچید :
هــــیـچ چیز دست من و تـــو نیست ...
فقط خــــدا ...
خــدا ...
خـدا ...!
۱۶۵
۰۴ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.