رویا تلخ/مامانی کجا رفتی؟
از زبان نویسنده:
*این عکس عکس مادر شماست یعنی کویا(اسم مادرتون)*
دخترک 6 ساله که گوشش را گرفته بود و اشک های مرواریدی اش بر روی زمین چوبی میرخت با خود میگفت که چرا باید اینجوری شه؟ مگه مادر من چه گناهی کرده که باید پدرم انقدر سر مادرم داد بزنه؟
؟ دخترک شش ساله توی ذهنش هزاران سوال بود .صدای داد پدر مادرش قطع شد و یک دفعه صدای بلند در که کوبیده شد آمد. دخترک دیگر آرام گریه نکرد و بغضش ترکید و بلند بلند گریه کرد . مادر دخترک صدای هق هق کردن دخترک دل نازکش را شنید که نیاز به پناه داشت مادر دخترک با اینکه ضربه شدیدی به بدنش خورده بود و دستش کبود شده بود باز با اون حال تمام نیرو باقی مانده اش را جمع کرد و بلند شد ورفت کنار دخترک نازش که پشت مبل قایم شده بود و گریه میکرد. مادر آنقدر دخترش را بغل کرد که دختر آرام شد، مادر نگاهی به دختر کرد و گفت :عزیزکم مامانی قراره پاییز ساله بعد کنارت نباشه ،پس ازت میخوام که دختر قوی و شجاعی باشی چون تو دختر منی !
دخترک با چشمانی پف کرده که در داخل چشمان زیبایش اعلامت سوال بود چون منظور مادرش را نمیفهمید.
کی میداند در آینده چه اتفاقی قرار است بیوفتد؟
____________________________________________________________
خوب خوب اینم از پارت ۱ این فن فیک درباره برادران هایتانی هستش
و ات اسم شماست یعنی مخفف اسم شما
عکس شما هم میزارم احتمالا دوباره همین امشب پارت بعدی رو میدم فقط باید ببینم چقدر حمایت میکنید من معمولا پنجشنبه با جمعا بیشتر فعالیت دارم خوب من برم فعلااااا🖐🏻🤡 اسمم کیمی
*این عکس عکس مادر شماست یعنی کویا(اسم مادرتون)*
دخترک 6 ساله که گوشش را گرفته بود و اشک های مرواریدی اش بر روی زمین چوبی میرخت با خود میگفت که چرا باید اینجوری شه؟ مگه مادر من چه گناهی کرده که باید پدرم انقدر سر مادرم داد بزنه؟
؟ دخترک شش ساله توی ذهنش هزاران سوال بود .صدای داد پدر مادرش قطع شد و یک دفعه صدای بلند در که کوبیده شد آمد. دخترک دیگر آرام گریه نکرد و بغضش ترکید و بلند بلند گریه کرد . مادر دخترک صدای هق هق کردن دخترک دل نازکش را شنید که نیاز به پناه داشت مادر دخترک با اینکه ضربه شدیدی به بدنش خورده بود و دستش کبود شده بود باز با اون حال تمام نیرو باقی مانده اش را جمع کرد و بلند شد ورفت کنار دخترک نازش که پشت مبل قایم شده بود و گریه میکرد. مادر آنقدر دخترش را بغل کرد که دختر آرام شد، مادر نگاهی به دختر کرد و گفت :عزیزکم مامانی قراره پاییز ساله بعد کنارت نباشه ،پس ازت میخوام که دختر قوی و شجاعی باشی چون تو دختر منی !
دخترک با چشمانی پف کرده که در داخل چشمان زیبایش اعلامت سوال بود چون منظور مادرش را نمیفهمید.
کی میداند در آینده چه اتفاقی قرار است بیوفتد؟
____________________________________________________________
خوب خوب اینم از پارت ۱ این فن فیک درباره برادران هایتانی هستش
و ات اسم شماست یعنی مخفف اسم شما
عکس شما هم میزارم احتمالا دوباره همین امشب پارت بعدی رو میدم فقط باید ببینم چقدر حمایت میکنید من معمولا پنجشنبه با جمعا بیشتر فعالیت دارم خوب من برم فعلااااا🖐🏻🤡 اسمم کیمی
۳.۶k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.