حالش بد بود به اصرار من راضی شد حرف بزنیم

حالش بد بود، به اصرارِ من راضی شد حرف بزنیم.
#وقت_دلتنگیم
گفتم: چیه که انقدر اذیتت میکنه؟ یکم ساکت موند و گفت: داره میره. داره ترکم میکنه. گفتم: بهش گفتی که دوستش داری؟ بهش گفتی که نرو؟ گفت: نه نگفتم. نمیتونم بگم. گفتم چرا؟ از چی می‌ترسی؟ گفت از چیزی نمیترسم فقط عادت ندارم به کسی که میخواد بره بگم نرو، عادت ندارم جلوی کسیو بگیرم و نذارم بره. گفتم خب اینطوری نمیشه که! اینطوری اونم میره و از دستش میدی. وقتی نمیدونه دوستش داری، میخوای برای چی صبر کنه؟ گفت نمیدونم، من اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم. گفتم خب تو اگه واقعا دوستش داری برو بهش بگو که نره، بگو که بخاطر تو بمونه. اگه دست از غرورت نکشی و بخاطر غرورت اونو از دست بدی، دیگه بعدش نه‌تنها غرورت به دردت نمیخوره؛ بلکه یه عمر تو میمونی و حسرتِ نداشتنش. تو میمونی و یه عمر پشیمونی که چرا به وقتش بهش نگفتم دوستش دارم، چرا بهش نگفتم که نره و چرا از دستش دادم. ولی اگه بهش بگی، بدونه و بره حداقل میدونی که هر کاری لازم بود کردی. گفتم نذار دیر بشه و اون بره! که اگه رفت نه میتونی برگردونیش و نه ميتونى كسى رو واسه رفتن سرزنش كنى وقتی هرگز دليلى واسه موندن بهش ندادى."تا دیر نشده به کسی که باید، بگید که دوستش دارید. قبل از این‌که بره، بهش دلیلی واسه موندن بدید."
دیدگاه ها (۰)

تو زیادی پیچیده اش کرده بودی وگرنه من که چیز زیادی ازت نمی خ...

تنهایی...💔بودن با کسی‌ست که،نیست!

حاضر نیست... توهم مثه خودش باش!

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

#عشق_شفاف part: 8دیدم داره غذای خدمتکار میخوره🗿 هعی بهش گفتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط