𝚂𝚑𝚘𝚝14 🌅🍂
𝚂𝚑𝚘𝚝14 🌅🍂
ا/ت ویو
شوگا : میدونم.. میدونم که نمیتونی هم اعتماد کنی اما باور کن ا/ت باور کن دیگه اینکارو نمیکنم
ا/ت : من
تا خواستم بقیه حرفمو بگم در باز شد برگشتم سمت در جک بود
جک : پس بلاخره تو بهوش اومدی میدونی چقدر نگرانت بودیم؟
اومد سمت شوگا و کنارش نشست این بهترین فرصت بود پس بلند شدم و رفتم سمت در بازش کردم نفهمیدن من رفتم بیرون سریع رفتم سمت طبقه پایین حالم زیاد خوب نبود سرم گیج میرفت فکر کنم بخاطر اینه که 2 روزه هیچی نخوردم خوب میشم چیزی نیست
شب بود رفتم تو یه کوچه نزدیک به بیمارستان و رویه سَکو نشستم فکر کردم
به تمام حرفای شوگا فکر کردم سرم درد میکرد ولی نمیتونستم بهشون فکر نکنم
..
یه نیم ساعتی هست که اینجا نشستم دیگه برم تو بیمارستان بهتره
بلند شدم که برم یه لحظه دیدم تار شد بعدم همه جا سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم
.......
با سردرد بدی چشمامو باز کردم جکو دیدم داشت باهام حرف میزد
جک : ا/ت ... ا/ت بهوش اومدی؟ حالت خوبه؟ درد که نداری
به اطرافم نگاه کردم تار میدیدم
همونجا رو زمین بودم جک بغلم نشسته بود سرمو رو پاش گذاشته بود ترسیده بود از چهرش مشخص بود
جک : خوبی؟ چیزیت که نشد
ا/ت : نه نه خوبم.. چیزی نیست فقط.. فقط سرم گیج رفت..همین
جک : دیدم نیستی اومدم دنبالت که دیدم اینجایی وقتی دیدم افتادی رو زمین خیلی ترسیدم من همش بهت میگم یه چیزی بخور 2 روز هیچی نخوردی معلومه همین میشه
ا/ت : بخاطر اون نیست
جک : پس بخاطر چیه؟ سعی نکن منو بپیچونی میتونی بلند شی ؟
ا/ت : آ آره میتونم
بلند شدم اما پام خیلی درد گرفت انگار وقتی افتادم پیچ خورده
جک : وایسا کمکت کنم
دستمو گذاشتم رو شونش کمکم کرد بریم داخل بیمارستان
پامو باند پیچی کردم گفتن خوب میشه
جک : خوبی الان؟
ا/ت : آره خوبم
شوگا ویو
اگه مجبور نبودم دیگه با یون جی نمیموندم مخصوصا الان که ا/ت برگشته باید فکر کنم چجوری میتونم ا/تو دوباره برگردونم من اشتباه کردم دلشو شکوندم نمیدونستم دارم چیکار میکنم اشتباه بزرگی کردم اما باید یجوری درستش کنم
خواستم از سرجام بلندشم اما کمرم درد بدی گرفت نتونستم و دوباره خوابیدم لعنتی ای زیر لب گفتم و چشمامو بستم
3 روز بعد
شوگا ویو
یون ی : یعنی چی این کارا
شوگا : گفتم میخوام ازت جدا بشم
یون جی : نمیتونی
شوگا : چرا؟
یون جی : تو منو دوست داری
شوگا : نه اینطور نیست
یون جی : میخوای برگردی پیش اون دختره آره؟ خب اگه دوسش نداشتی چرا ترکش کردی؟
شوگا : من اشتباه کردم( با داد )
شوگا : میفهمی؟ من خیلی اشتباه کردم نباید این کارو میکردم توام اینکارو با دوست پسرت نکن اشتباه نکن
اینو که گفتم رنگش پرید
شوگا : چیشد؟ توقع نداشتی من بودنم نه؟
یون جی : ا اشتباه میکنی اونطوری که فکر میکنی نیس
شوگا : به من دروغ نگو برو پیشش دیگه ام طرف من نیا...هیچ وقت
یون جی : من متاسفم
شوگا : برو پیشش
یون جی : شوگا
شوگا : گفتم برو
چیزی نگفت کیفشو برداشت و داشت میرفت که برگشت سمتم و گفت
یون جی : اما من هنوزم دوست دارم
اینو گفت و رفت یه نفس عمیق کشیدم گوشیم زنگ خورد نگاه مردم جک بود تماسو وصل کردم
جک : چیشد؟ چی گفت؟ رفت؟ کاری نکرد؟ چیزی گفت؟ چرا چیزی نمیگی
شوگا : دو دقیقه بزار من حرف بزنم
جک : خب بگو دیگه
شوگا : رفتش
جک : آرههههه همینو میخواستم خب من امشب اونو جور میکنم
شوگا : میتونی؟
جک : واقعا ک
بهش خندیدم
شوگا : بهت اعتماد دارم دیوونه پس شب ساعت 9 باشه ؟
جک : بسپارش به من
شرطا : 120 تا لایک
ا/ت ویو
شوگا : میدونم.. میدونم که نمیتونی هم اعتماد کنی اما باور کن ا/ت باور کن دیگه اینکارو نمیکنم
ا/ت : من
تا خواستم بقیه حرفمو بگم در باز شد برگشتم سمت در جک بود
جک : پس بلاخره تو بهوش اومدی میدونی چقدر نگرانت بودیم؟
اومد سمت شوگا و کنارش نشست این بهترین فرصت بود پس بلند شدم و رفتم سمت در بازش کردم نفهمیدن من رفتم بیرون سریع رفتم سمت طبقه پایین حالم زیاد خوب نبود سرم گیج میرفت فکر کنم بخاطر اینه که 2 روزه هیچی نخوردم خوب میشم چیزی نیست
شب بود رفتم تو یه کوچه نزدیک به بیمارستان و رویه سَکو نشستم فکر کردم
به تمام حرفای شوگا فکر کردم سرم درد میکرد ولی نمیتونستم بهشون فکر نکنم
..
یه نیم ساعتی هست که اینجا نشستم دیگه برم تو بیمارستان بهتره
بلند شدم که برم یه لحظه دیدم تار شد بعدم همه جا سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم
.......
با سردرد بدی چشمامو باز کردم جکو دیدم داشت باهام حرف میزد
جک : ا/ت ... ا/ت بهوش اومدی؟ حالت خوبه؟ درد که نداری
به اطرافم نگاه کردم تار میدیدم
همونجا رو زمین بودم جک بغلم نشسته بود سرمو رو پاش گذاشته بود ترسیده بود از چهرش مشخص بود
جک : خوبی؟ چیزیت که نشد
ا/ت : نه نه خوبم.. چیزی نیست فقط.. فقط سرم گیج رفت..همین
جک : دیدم نیستی اومدم دنبالت که دیدم اینجایی وقتی دیدم افتادی رو زمین خیلی ترسیدم من همش بهت میگم یه چیزی بخور 2 روز هیچی نخوردی معلومه همین میشه
ا/ت : بخاطر اون نیست
جک : پس بخاطر چیه؟ سعی نکن منو بپیچونی میتونی بلند شی ؟
ا/ت : آ آره میتونم
بلند شدم اما پام خیلی درد گرفت انگار وقتی افتادم پیچ خورده
جک : وایسا کمکت کنم
دستمو گذاشتم رو شونش کمکم کرد بریم داخل بیمارستان
پامو باند پیچی کردم گفتن خوب میشه
جک : خوبی الان؟
ا/ت : آره خوبم
شوگا ویو
اگه مجبور نبودم دیگه با یون جی نمیموندم مخصوصا الان که ا/ت برگشته باید فکر کنم چجوری میتونم ا/تو دوباره برگردونم من اشتباه کردم دلشو شکوندم نمیدونستم دارم چیکار میکنم اشتباه بزرگی کردم اما باید یجوری درستش کنم
خواستم از سرجام بلندشم اما کمرم درد بدی گرفت نتونستم و دوباره خوابیدم لعنتی ای زیر لب گفتم و چشمامو بستم
3 روز بعد
شوگا ویو
یون ی : یعنی چی این کارا
شوگا : گفتم میخوام ازت جدا بشم
یون جی : نمیتونی
شوگا : چرا؟
یون جی : تو منو دوست داری
شوگا : نه اینطور نیست
یون جی : میخوای برگردی پیش اون دختره آره؟ خب اگه دوسش نداشتی چرا ترکش کردی؟
شوگا : من اشتباه کردم( با داد )
شوگا : میفهمی؟ من خیلی اشتباه کردم نباید این کارو میکردم توام اینکارو با دوست پسرت نکن اشتباه نکن
اینو که گفتم رنگش پرید
شوگا : چیشد؟ توقع نداشتی من بودنم نه؟
یون جی : ا اشتباه میکنی اونطوری که فکر میکنی نیس
شوگا : به من دروغ نگو برو پیشش دیگه ام طرف من نیا...هیچ وقت
یون جی : من متاسفم
شوگا : برو پیشش
یون جی : شوگا
شوگا : گفتم برو
چیزی نگفت کیفشو برداشت و داشت میرفت که برگشت سمتم و گفت
یون جی : اما من هنوزم دوست دارم
اینو گفت و رفت یه نفس عمیق کشیدم گوشیم زنگ خورد نگاه مردم جک بود تماسو وصل کردم
جک : چیشد؟ چی گفت؟ رفت؟ کاری نکرد؟ چیزی گفت؟ چرا چیزی نمیگی
شوگا : دو دقیقه بزار من حرف بزنم
جک : خب بگو دیگه
شوگا : رفتش
جک : آرههههه همینو میخواستم خب من امشب اونو جور میکنم
شوگا : میتونی؟
جک : واقعا ک
بهش خندیدم
شوگا : بهت اعتماد دارم دیوونه پس شب ساعت 9 باشه ؟
جک : بسپارش به من
شرطا : 120 تا لایک
۱۴۲.۹k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.