نگاهت باز شد، یعنی که باز آغاز می آید
نگاهت باز شد، یعنی که باز آغاز میآید
از آغوشت نسیم صبح هستی ساز میآید
چه پنهان کردهای در چشمهای غرق خورشیدت
که صبح از پشت پلک مست تو با ناز میآید
لبت خندید و شور شعر از لبهات جاری شد
سلام حافظ و سعدیست از شیراز میآید
بخوان شعر مرا بانوی لبهای مسیحایی
از امواج لبت آرایهی ایجاز میآید
تو میآیی و پشت پای تو دیوان و دیوانه
تو میآیی که از هر سو صدای ساز میآید
بخوان من را که از لحن کلامت روح سرگردان
به معراج حضورت با مِی و آواز میآید
تو خورشیدی و من سیمرغِ مستِ تشنهی نورم
به سویت میپرم تا فرصت پرواز میآید
نوازش میکنی جان مرا بانوی فروردین
از آغوشت نسیم صبح هستیساز میآید
از آغوشت نسیم صبح هستی ساز میآید
چه پنهان کردهای در چشمهای غرق خورشیدت
که صبح از پشت پلک مست تو با ناز میآید
لبت خندید و شور شعر از لبهات جاری شد
سلام حافظ و سعدیست از شیراز میآید
بخوان شعر مرا بانوی لبهای مسیحایی
از امواج لبت آرایهی ایجاز میآید
تو میآیی و پشت پای تو دیوان و دیوانه
تو میآیی که از هر سو صدای ساز میآید
بخوان من را که از لحن کلامت روح سرگردان
به معراج حضورت با مِی و آواز میآید
تو خورشیدی و من سیمرغِ مستِ تشنهی نورم
به سویت میپرم تا فرصت پرواز میآید
نوازش میکنی جان مرا بانوی فروردین
از آغوشت نسیم صبح هستیساز میآید
۲.۹k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.