همه شب دلم با کسی می گفت

همه شب دلم با کسی می گفت

سخت اشفته ای ز دیدارش

صبحدم با ستارگان سپید

می رود می رود خدا نگهدارش

من به بوی تو رفته از دنیا

بی خبر از فریب فرداها

روی مژگان نازکم می ریخت

چشمهای تو چون غبار طلا

تنم از حس دستهای تو داغ

گیسویم در تنفس تو رها

میشکفتم ز عشق و می گفتم

هرکه دلداده شد به دلدارش

ننشیند به قصد ازارش

برود چشم من به دنبالش

برود عشق من خدا نگهدارش

اه اکنون تو رفته ای و غروب

سایه می گسترد به سینه ی راه

نرم نرمک خدای تیره ی غم

می نهد پا به معبد نگهم

می نویسد به روی هر دیوار

ایه هایی همه سیاه سیاه
دیدگاه ها (۸۶)

فرحناز جان با قلبی پرمهرو صمیمی و بی ریا تولدت رو تبریک میگ...

سلام دنیا جان تولدت مبارک با قلبی پرمهرمیگم تولدت مبارک ازخد...

بازم یه تولد دیگه نازگل جانم تولدت مبارک ازخدا بهترین ها ر...

به‌سان رهنوردانی که در افسانه‌ها گویند،گرفته کولبارِ زادِ ره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط