فیک باجی و چیفویوو اینکه این فیک درخواستی بود
فیک باجی و چیفویو،و اینکه این فیک درخواستی بود
ویو هیستوریا(از این به بعد زدم هیستوریا یعنی خودمم و نویسندم اشتباه نگیرید):
باجی راحت گرفته بود خوابیده بود که احساس کرد یکی پرید رو شکمش،وقتی چشماشو باز کرد دید گربه چیفویوعه و یادش اومد که دیشب خونه چیفویو خوابیده
{فلش بک به دیشب}
صدای زنگ خونه اومد و چیفی رفت که درو باز کنه،باجی بود به همراه چند بسته نودل تند و پنیری
چیفویو:سلام باجی سان،خوش اومدید بفرمایید داخل
باجی:چیفویو اینارو بگیر دستم درد گرفت*دادن به چیفویو*راستی سلام
رفتن داخل و نشستن رو کاناپه و شروع کردن به دیدن فیلم کمدی که وسطش باجی رفت نودلا رو درست کرد و یه پنیری برا خودش و چیفویو اورد و خوردن چند دقیقه بعد که فیلمشون تموم شد،شروع کردن پلسطیشن(درسته؟)بازی کردن،بعد چند ساعت باجی نودل های تند رو هم درست کرد و خوردن،و بعدش رفتن بیرون یکم هوا بخورن وقتی اومدن داخل ساعت سه صبح بود و خسته بودن پس باجی رو تخت چیفویو خوابید،و چیفویو هم رو زمین،راحت خوابیدن.
فردا صبح چیفویو پاشد صبحونه درست کرد و پک جی رفت به سمت اتاق چیفویو و پرید رو باجی
{پایان فلش بک}
باجی یکم بدنشو کش داد و رفت صورتشو شست و رفت پیش چیفویو نشستن صبحونه خورد.
باجی:میگم،امروز چیکار کنیم؟
چیفویو:اممم،نمیدونم هرکاری که دوست دارین
باجی:پس بریم سینما
چیفویو:بله،باجی سان
بعداینکه صبحونه خوردن،لباس پوشیدن و رفتن سینما،یه فیلم ترسناک دیدن.بعداز فیلم تصمیم گرفتن که برن شهربازی و چنتا بازی هیجانی رو امتحان کنن،و بعداز شهر بازیم چیفویو رفت خونه خودش،باجی هم رفت خونه خودش.....(پایان)
بچه ها این درخواستی درواقع میگفت که شیپشون کنم،ولی من واقعا برام سخته که دوتا دوست رو شیپ کنم و اگه بد شد معذرت
ویو هیستوریا(از این به بعد زدم هیستوریا یعنی خودمم و نویسندم اشتباه نگیرید):
باجی راحت گرفته بود خوابیده بود که احساس کرد یکی پرید رو شکمش،وقتی چشماشو باز کرد دید گربه چیفویوعه و یادش اومد که دیشب خونه چیفویو خوابیده
{فلش بک به دیشب}
صدای زنگ خونه اومد و چیفی رفت که درو باز کنه،باجی بود به همراه چند بسته نودل تند و پنیری
چیفویو:سلام باجی سان،خوش اومدید بفرمایید داخل
باجی:چیفویو اینارو بگیر دستم درد گرفت*دادن به چیفویو*راستی سلام
رفتن داخل و نشستن رو کاناپه و شروع کردن به دیدن فیلم کمدی که وسطش باجی رفت نودلا رو درست کرد و یه پنیری برا خودش و چیفویو اورد و خوردن چند دقیقه بعد که فیلمشون تموم شد،شروع کردن پلسطیشن(درسته؟)بازی کردن،بعد چند ساعت باجی نودل های تند رو هم درست کرد و خوردن،و بعدش رفتن بیرون یکم هوا بخورن وقتی اومدن داخل ساعت سه صبح بود و خسته بودن پس باجی رو تخت چیفویو خوابید،و چیفویو هم رو زمین،راحت خوابیدن.
فردا صبح چیفویو پاشد صبحونه درست کرد و پک جی رفت به سمت اتاق چیفویو و پرید رو باجی
{پایان فلش بک}
باجی یکم بدنشو کش داد و رفت صورتشو شست و رفت پیش چیفویو نشستن صبحونه خورد.
باجی:میگم،امروز چیکار کنیم؟
چیفویو:اممم،نمیدونم هرکاری که دوست دارین
باجی:پس بریم سینما
چیفویو:بله،باجی سان
بعداینکه صبحونه خوردن،لباس پوشیدن و رفتن سینما،یه فیلم ترسناک دیدن.بعداز فیلم تصمیم گرفتن که برن شهربازی و چنتا بازی هیجانی رو امتحان کنن،و بعداز شهر بازیم چیفویو رفت خونه خودش،باجی هم رفت خونه خودش.....(پایان)
بچه ها این درخواستی درواقع میگفت که شیپشون کنم،ولی من واقعا برام سخته که دوتا دوست رو شیپ کنم و اگه بد شد معذرت
- ۱.۲k
- ۰۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط