مرا بنویس که خط خطی شدم از نوشتههای تزویر

‌ ‌مرا بنویس که خط خطی شدم از نوشته‌های تزویر ،
از ته مانده‌های پوچی‌های آرزو ، از ریسمان پوسیده‌ای که رنگ به رنگش ، دردی به پهنای عشق دارد .
از تار پودم اندک سه تاری مانده که از نواختن های بی هنرمندانه کودک درونم ، ساز نا‌کوکش گوش خراش ترین ملودی عمر را می‌نوازد .
بی صدا شکستم و بی هوا پرکشیدم در خرابه‌هایی که هیچ سقفی جز آسمان نداشت ؛
گاهی بند بند درونم را در تکه کاغذی دیدم که هزاران تا خورده و در هر گوشه اش صدها نقطه سرخط را نشان کرده . آرام بیا ،....
آرامتر از هر رودی که میگذرد از پس کوچه ها و دل نوشته های مبهم شاعر ، که دیگر خشکیدم از لب تشنگی دریایی که سراب است . ...
گاهی چه زود دیر می‌شود برای آخرین جمله هایی که نمی گوییم و در زیر خروار خروار خاک دفن میشود و کسی هیچ بویی از آن نمی‌برد . ‌ ‌ ‌𓍲
دیدگاه ها (۳)

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌کلمات ؛ از بین لب‌هایش که کمی به سمت خشکی...

فیلم *خدا و شیطان*

ما از طریق درد رشد می کنیم،ما در شرایط سخت رشد می کنیم...ب ه...

ب آسمان نگاه نکن..ب اطرافت نگاه نکن..ب درونت بیندیش...خدا نز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط