گفت : جُمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
گفت : جُمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جُمعه خونه باشی و بارون بزنه...!
گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خَفه میکنه!
گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
گفتم : من جُمعه ها
رو شیشه ی بُخار گرفته ی پَنجره، با اَنگشت مینویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات دهد"....♥
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جُمعه خونه باشی و بارون بزنه...!
گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خَفه میکنه!
گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
گفتم : من جُمعه ها
رو شیشه ی بُخار گرفته ی پَنجره، با اَنگشت مینویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات دهد"....♥
۴.۴k
۰۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.