پیرمردی داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت

پیرمردی داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت...
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته:
"حسین"
طوریکه انگشتش زخم شده!

ازش پرسیدن :حاجی چکار میکنی؟؟!!

گفت :چون میسر نیست من را کام او...

عشق بازی میکنم با نام او...

یاحسین(ع)...
دیدگاه ها (۳)

کم کم مسافران سحر راخبرکنید/ باذکر یاحسین به مشهد سفر کنید/ ...

مدح علی را گر کسی گوید عبادت می کندیا بشنود توصیف وی ازحق اط...

ارباب.....از امشبی به بعد به عشق مُحَرَمت......چله گرفته ام ...

کربلا خود را مهیا کن که می آید حسین........از جفا خود را مبر...

دختر سایه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط