بیاین از خاطره های شیفتتون بگین
بیاین از خاطره های شیفتتون بگین
من یبار شیفت کردم به توکیو ریونجرز همون چند دقیقه ای که اونجا بودم برام مثل بهشتتتت بود
دقیق ترش اینجوری بود که
وقتی شیفت کردم هیجی ندیدم جز مایکی انگار که دستمو گرفته بود و داشت بهم لبخند میزد همون لباس آبیش هم تنش بود و هوا هم بارونی بود
باهاش رفتم تا رسیدیم به معبد موساشی همون جایی که جلسه های تومان رو برگزار میکردن از پله هاش بالا رفتیم که وایستاد و بهم نگاه کرد لبخند از روی لبش رفت بعد با دستش تار موم رو گرفت توی دستش جالبیش اینجا بود که موهای من آبیه ولی اونجا صورتی بود یه جورایی مثل رنگ موهای هینا اون دستش هم گذاشته بود پشت گردنم که یهویی من تمرکزم بهم خورد و شیفتم خراب شدددددددددددد🥲😭😭😭😭
من یبار شیفت کردم به توکیو ریونجرز همون چند دقیقه ای که اونجا بودم برام مثل بهشتتتت بود
دقیق ترش اینجوری بود که
وقتی شیفت کردم هیجی ندیدم جز مایکی انگار که دستمو گرفته بود و داشت بهم لبخند میزد همون لباس آبیش هم تنش بود و هوا هم بارونی بود
باهاش رفتم تا رسیدیم به معبد موساشی همون جایی که جلسه های تومان رو برگزار میکردن از پله هاش بالا رفتیم که وایستاد و بهم نگاه کرد لبخند از روی لبش رفت بعد با دستش تار موم رو گرفت توی دستش جالبیش اینجا بود که موهای من آبیه ولی اونجا صورتی بود یه جورایی مثل رنگ موهای هینا اون دستش هم گذاشته بود پشت گردنم که یهویی من تمرکزم بهم خورد و شیفتم خراب شدددددددددددد🥲😭😭😭😭
۴.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.